درماندگان

  چشم هایت حقایقت را فاش می سازند اما حقایق را برایت فاش نمی سازند؛ دچار غم و اندوه می شوم برای تو ای که ناگزیر از فاش شدنی و کاری از دستت ساخته نیست در تنگنای نادانی و عطش دانیی که با خدایی گنگ طرفی!

  نمی دانم آن خدای در مانده ات هم کسی را دارد که از زبان نفهمی تو برایش شکایت کند؟ هرچه سرتکان می دهد، دست تکان می دهد، چهره درهم فرو می برد و با رخساری سرخ شده نظاره ات می کند باز هم تو چیزی نمی فهمی: حاج و واج و گیج و گنگ با آن چهره مضحک علامت تعجبی ات که انگار کرم مرگ بر آن مالیده باشند همینطور بی تفاوت -بر و بر- به نظاره خدایی نشسته ای که مثل سیر و سرکه می جوشد و بالا و پایین می پرد و حرص می خورد.

... که چشم هایت حقایق را برایت فاش نمی سازند؛ تنها تصاویری گنگ و مبهمی مثل آسمان و زمین و وقایع جاری در این دو.

  تراژدی سوزناکی شده اید که قلم من هم ناتوان از ترسیم شعله آن سوز: یکی ناتوان از گفتن، یکی ناتوان از شنیدن و راوی ناتوان از وصف این دو...

نظرات 10 + ارسال نظر
حسین شکر بیگی شنبه 12 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 12:58 http://sedaaa.blogfa.com

یعنی آن خط سوم شده ای دیگه؟

دوست یکشنبه 13 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 01:26 http://resalateman.blogfa.com

سلام
علتش در این است که نمی دانیم حقیقتا چه میخواهیم
شاید کمی دمدمی شده ایم!!!!!!!!!!

پرنسس یکشنبه 13 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 17:26 http://www.eshtebahezanan.blogfa.com

سلام
بحرانی که قلم از ترسیم آن ناتوان است زیرا او که در بحران است خود را ناتوان میپندارد.

مجتبی یکشنبه 13 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 19:29 http://www.ghajarboys.blogfa.com

عجب پر پیچ و خم

داریوش کبیر چهارشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 17:33 http://dariushkabir.com

سلام. چشم هیچوقت مرهم راز نیست . موفق باشی دمدمی عزیز

آریا پنج‌شنبه 17 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 23:16 http://www.parsi2.mihanblog.com

ممنون که اومدی
حال و روزگارم بده
سلام

شبنم جمعه 18 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 21:05 http://www.parandekochoolo.blogfa.com

ما هم هستیم هنوز!!!!

سارا جمعه 18 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 23:25 http://www.irsedna.persianblog.com

بعد از مدت‎ها سلام،
عجب دید جالبی! بسی خوشم آمد. از بس در این دنیای مجازی از بی‎خیالی خدا گفته‎اند خسته شدم. این یکی زاویه دید خیلی جالب‎تر است. خدایی که مثل سیر و سرکه می‎جوشد.

المیرا شنبه 19 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 02:16 http://mak2b.blogfa.com

دیروز آخرین روز بود و امروز اولین روز ، همه ی خاطراتم ...
من دفتر خاطرات رهگذرانی غریبه که تشنه لب آمدند و تیشه به دست برفتند ...
و در آستانه ی فصلی گرم ، بارها و بارها متولد خواهم شد ...

من آپم خوشحال می شم اگر سر بزنید.

[ بدون نام ] جمعه 3 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 18:59 http://akharinharfa.blogsky.com

چقدر عجیب بود و البته جالب...
چشم‌هایم حقایقم را فاش می‌سازند اما حقایق را برایم فاش نمی‌سازند... احساس می‌کنم چند روزی باید این متن رو بخونم تا مصداق‌هاش رو تو زندگیم پیدا کنم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد