ارغوان! این چه رازیست که هر سال بهار با عزای دل ما می آید؟*

  به نظر من اینطور که ماشلوغش می کنیم نیست. چیزهایی باید اتفاق بیافتند که می افتند. سال هم بلاخره و البته برمبنای تخیلات زمانی خود ما نو می شود. چیز جدید و جالبی نیست: تنها بهانه ای برای شاد بودن. فعلا پتانسیل غصه در من آنقدر زیاد هست که سال نو و دیگر انتزاعیات شادم نکنند.

  * شعر از ابتهاج که جایی عبدلله نقل کرده بود.

نظرات 8 + ارسال نظر
گلسا سه‌شنبه 29 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 22:40 http://www.golsa.blogsky.com

بر عکس شما من از این رسم و رسوم لذت میبرم...
سال نو مبارک..X

نجفی خواه چهارشنبه 1 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 16:21 http://tameshk-p.blogfa.com

واقعن نمی دونم باید چی گفت ولی شاید سال جدید جور دیگه باشه امیدوارم. خوش باشی.

عبدالله پنج‌شنبه 2 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 01:05 http://damdami.blogsky.com

حسین عزیز:سالهاست که ما را به رخت نو-ظاهر نو-سال نو فریفته اند.دریغ از اندیشه ای نو فکری نو..... همانا زمانی که ما می اندیشیم تتازه می شویم پس بیا همیشه و در هر دم تازه تر شویم

سحر پنج‌شنبه 2 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 21:04 http://ersbjk.blogfa.com

سلام عبدلله
خوش باشی
بحث رو تموم کردم

سارا جمعه 3 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 02:30 http://www.irsedna.persianblog.com

آخر اگر بهانه برای شاد بودن نداشته باشیم چه کنیم؟ البته برای من هم دیگر چندان شوق و ذوق و شادی ندارد ولی یک نقطه شروع است. یک جور اوج و فرود که نمودار زندگی رو سینوسی کنه! وگرنه همش باید روی یک خط راست این شصت هفتاد سال رو طی کنیم.
سال نو مبارک...

خاک‌نهاد جمعه 3 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 18:52 http://akharinharfa.blogsky.com

با قضیه‌ی پتانسیل غصه خیلی موافقم!
البته پتانسیل‌ها یه جور نیستن ٬ انواع مختلفی دارن... کشسانی٬ گرانشی٬... مال من از نوع گرانشی باید باشه٬ میل عجیبی به خاک و مرگ دارم!
اما مال شما ...

ندا چهارشنبه 8 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 03:14 http://www.akharedonya.blogfa.com

دوست عزیز من نیز به اندازه ی شما از ناسیونالیسم دل خوشی ندارم یا به عبارتی بیزارم! اتفاقا یک بار من رو به پان ایرانیست بودن متهم کرده بودند که باعث تلخی اوقاتم شد! بگذریم...نمیدانم چه صیغه ای است که به جان این ملت افتاده! تا کسی بخواهد حرفی از تاریخ و تمدن دیرینه ی کشورش به میان بکشد مهر ناسیونالیسم بر پیشانی اش میزنند! ولی به جان خودم قصم ! من نه ناسیونالیستم و نه پان ایرانیست !ولی به تاریخ کشورها بها میدهم به خصوص آثار باستانی های گرانبها و به جای مانده از آن ها ! حالا متعلق به هر کشور و فرهنگی هم که بخواهد باشد!وگرنه چه فرقی میکند زندگی در ایران یا امریکا و اروپا...(( البته با عدم در نظر گرفتن معضلات سیاسی و مذهبی)) .(سیگارم را از پنجره بیرون می اندازم...جهان زیر سیگاری من است). این یه تیکه شعری که از یکی از دوستانم شنیدم رو هیچ وقت از یاد نمیبرم چون واقعا بهش ایمان دارم. آدمی هم نیستم که بخواهم به چیزی وابسته شوم(( از جمله مرز و بوم)) که نتوانم از آن دل بکنم!
سر و ته زندگی را که بگیری آخرش به همان (( پوچ)) میرسی...تفریحاتش هم همین طور...بله! من تا اندازه ای اهل چنین تفریحاتی هستم ولی به این هم واقفم که این تفریحات همه لحظه ای هستند و کمی بعد به راحتی ارزششان را از دست میدهند و حتی گاهی اوقات تهوع آور میشوند...!
اهل انزوا و گوشه نشستن هم نیستم پس تا جایی که امکان دارد سعی میکنم با تفریحات مورد علاقه ام که باز هم پوچ هستند اما علاقه ی مفرط به آن ها از تصور پوچی آنها میکاهد وقتم را بگذرانم البته اگر درس ها امان بدهند!!
(در جواب سوال شخصی: اهل تهران نیستم! شیرازی هستم اما اهواز زندگی میکنم).

نجوا شنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 12:34

تا این برادران ریاکار زنده اند/این گرگ سیرتان جفا کار زنده اند/یعقوب درد می کشد و کور می شود/ یوسف همیشه وصله ی ناجور می شود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد