ما به خانه باز نمی گردیم

 

1- به زبان دانشجویی: از آسمان ایران گر تیر فتنه بارد جنبش ادامه دارد؛ چگونه می توان در برابر توهین آشکار سکوت کرد؟ چطور می توان در برابر ریخته شدن خون بی گناه بی تفاوت بود؟ آیا اینها نتیجه عافیت طلبی و عزلت گزینی ما در این سالها نبود؟ آیا اینها نتیجه سکوت ما در برابر حمله ها به دانشجویان، به زندان انداختن فعالان، توقیف روزنامه ها و صدها ظلم و بیداد آشکار و نهان نبود که امروز سبب شده حاکمیت چنان مست قدرت شود که ابایی از به گلوله بستن مردم نداشته باشد... . 

2- همراهی با حاکمیت و همکاری با ظالم این روزها زیاد سخت نیست، کافی است که بگویی "سیاست پدر و مادر ندارد"، "اینها همه اش جنگ قدرت بین خودشان است" و حرف هایی از این دست که به وضوح در توجیه انفعال و ترس زیاد گفته می شوند، چیزی که البته حاکمیت آرزوی آن را دارد انفعال مردم، بازگشت به خانه ها و در انتها تثبیت دولت کودتا با کمترین هزینه.  

همینطور که از بالا نگریستن به مردمی که چیزی نمی خواهند جز احقاق حقشان و بازیچه خواندن آنانی که بی دفاع در برابر نیروهای فاشیستی قرار می گیرند هم چیزی نیست جز ترجمه روشنفکرانه اراجیف احمدی نژاد.

3- کشتار، شکنجه، زندان و خفقان در ایران ویران امری عادیست، اجازه ندهیم سنتی ابدی شود.  

اول به سراغ یهودی‌ها رفتند  / من یهودی نبودم، اعتراضی نکردم

پس از آن به لهستانی‌ها حمله بردند / من لهستانی نبودم و اعتراضی نکردم

آن‌گاه به لیبرال‌ها فشار آوردند / من لیبرال نبودم، اعتراض نکردم

سپس نوبت به کمونیست‌ها رسید /  کمونیست نبودم، بنابراین اعتراضی نکردم

سرانجام به سراغ من آمدند / هر چه فریاد زدم کسی نمانده بود که اعتراضی کند

 "برتولت برشت" 

ــــــــــــــــــــــــــــــ 

شرحی مستند از حمله به کوی- 25 خرداد 

توضیح فنی: برای RSS بی بی سی فارسی مشکل ایجاى شده 

Z: فیلمی که 40 سال پیش ایران امروز را تصویر کرد

  دیروز به تماشای فیلم Z نشستم، فیلمی به کارگردانی کاستا گاوراس فرانسوی یونانی تبار که در سال 69 به نمایش درآمد؛ این فیلم در رژیم شاه اجازه نمایش دریافت نکرد اما بعد از انقلاب 79 هم پس از اندکی از پرده سینما پایین کشیده شد؛ با این حال چند مدت پیش از کانال 4 صدا و سیمای جمهوری اسلامی –بخوانید بنگاه لجن پراکنی […]- البته اینطور که من شنیدم پخش شد، نمی دانم با سانسوری در چه حد و می دانم پس از رویدادهای بی سابقه اخیر پخش آن دیگر تکرار نخواهد شد.

  داستان فیلم برگرفته از کودتای سرهنگ های یونان، مشابه فضای فاشیستی شیلی و آرژانتین و به نظرم بیشتر از همه به فضای امروز جامعه ایرانی شباهت دارد. در طول فیلم موقعیت هایی تصویر و سخنانی شنیده می شود که آدم از رفتار حاکمان فاشیستی انگشت به دهان می ماند: حکومت وظیفه دارد جامعه را از عناصر ناسالم پاک کند، حضور مخالفین در جامعه منجر به عذاب الهی می شود و مونولوگ هایی که اگر حوصله کنید هر جمعه از تریبون های نماز جمعه و همیشه از کانال های 4 گانه و هر روز از روزنامه های دولتی شنیده و خوانده می شود. شگفت واکنش عوامل حکومت به قتل یکی از رهبران مخالفین در فیلم است که آن را "اتفاقی ناگوار" قلمداد می کنند و اعتراضات جمعیت های جویای حقیقت را "بهره برداری" گروه های مخالف می دانند. رهبران حکومت فرضی در فیلم نیز نه تنها خود را سرکوبگر نمی دانند بلکه بارها مدعی "مردمسالاری واقعی" می شوند؛ آنان تنها آن دسته از جامعه را تحت عنوان "مردم" به رسمیت می شناسند که در قالب گروه های فشار با همکاری پلیس مخالفین را به خاک و خون می کشند. رهبران حکومت فاشیستی تمام جوانان حاضر در جبهه مخالف را "مشتی فاسد فریب خورده" تلقی می کند که باید از جامعه پاکسازی شوند.

... فیلم Z اگرچه 40 سال پیش ساخته شد اما گزارشی دقیق از ظلمیست که امروز بر ما می رود [...].

نفرین شدگان

1. چپ فرانکفورتی اعتقدای به سیاست به عنوان یک امر حرفه ای مخصوص نخبگان ندارد، آن را کنش شهروندی می داند که فقط در آزادی مطلق عینیت می یابد. مشابه فضای بهمن 57 که همه آزاد بودند و خیابان ها شده بودند رینگ جدل تفکرات مختلف، مردم حضور داشتند البته نه حضوری دعوت شده؛ به تعبیر ارسطویی حیوان سیاسی از خود دستور می گرفت.

2. یک عمر غصه این می خوردیم که نسل ما در اوج بیهودگی زیست می کند به تعبیر قهرمان "باشگاه مشت زنی" نه جنگی در دوران ما رخ داد* نه بحرانی اقتصادی، نه انقلاب، نه شورش خیابانی؛ ما همه این سال ها در روزمرگی بودیم یا اگر چیزی هم بوده از بیرون گود فقط نظاره گر بودیم. این چند هفته سرانجام آن تجربه فضای انقلابی را به ما داد، جنگ و گریز، کتک خوردن، بحث های خیابانی، فرارهای نصف شبی؛ برای ایما صحنه های تصویر شده در کتاب ها از فعالیت مبارزین چپ پیش از انقلاب زنده شد.

3. زمان خزیدن به لاک سر رسید، فریب دادن خویش با بحث های روشنفکرانه بی خاصیت؛ یکی از لیبرالیسم دفاع کند دیگری از سوسیالیسم، یکی از لزوم دین بگوید و دیگری از نابودی آن، یکی بر تکنولوژی بتازد و دیگری از بحران تفکر فلسفی در قرن حاضر داد بزند... تماشای فیلم های سینمای اروپا، رمان های خوانده نشده و خلاصه تمام کارهایی که این مدت می کردیم. شاید یکی از ما این روزها تبدیل به مزدور شود، دیگری یک پدر-یا مادر- خوب، آن یکی قصد مهاجرت و اندک معترضین باقی مانده پایدار بر حقوق از کف رفته شان گوشه نشین و منزوی باز سروکله زدن با رنج روزمره زندگی در ایران و باز سازش با زور و باز تحمل ضرب شلاق تجربه که تاریخ بر تن خسته این ملت می نوازد: شکست مشروطه، سقوط دولت ملی مصدق، شکست جنبش دمکراسی خواه، تجربه های شومی که گویا پایانی ندارند.