قصه ی زیاد شدن-کم شدن هر انسان

   پنج ساله پنجم عمر این دمدمی هم بدین ترتیب در امروز به اتمام رسید، ناراضی نیستیم... راضی هم نیستیم همانی هستیم که بودیم: کمی عارف، کمی چریک، کمی لیبرال، کمی سوسیال، کمی دانش جو(نه دانشجو)، کمی مذهبی، کمی لائیک، کمی غصه دار، کمی الکی خوش، کمی ناامید، کمی امیدوار، که رفیقباز، کمی گوشه گیر، کمی سنتی، کمی مدرن، کمی تنبل کمی کوشا، کمی سر به زیر، کمی مغرور، کمی از هرچیز متضاد، همیشه یکی از اینها هستیم و هیچ وقت کاملا هیچکدام از اینها نشدیم تا دمدمی بمانیم اینطوری راحت تریم. اما اگر از رنگ بپرسید سبز پررنگیم.

   نشد مثل هر سال در چنین روزی رازی از اندرونیمان برایتان فاش سازیم. چشم نامحرم به این بلاگ افتاد و رنجی که از آن چشم های هیزر بردیم و می بریم. تفسیرهایی که می کنند، تصمیم های که می گیرند: آلتی از ما می سازند برای نواختن دیگرانی که خیلی خوب اند و بزرگوار.

   دمدمی در دیگر جاها خوداش نمی تواند بود. اینجا خوداش بود، از شما چه پنهان هنوز هم هست!

نظرات 2 + ارسال نظر
bigane دوشنبه 19 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 21:41 http://2khtarebade88.blogsky.com

khahesh mikonam matne mano bekhoonid

khahesh?

آرش سه‌شنبه 20 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 10:53 http://kamanearash.blogsky.com

ولادت با سعادت شما را به خودتان تبریک و تسلیت عرض می نمائیم!
ما که چند سالی از شما عقب تریم اما خودمان هم چندی پیش به این عدد فکر می کردیم که در این 20 و اندی که گذشت چه نصیبمان شد از زندگی؟
یا ما چگونه زیستیم که این قسمتش نصیبمان شد؟
به قول شاملو که می گفت : هیچ وقت جوانی نکرده ام. ما هم کم کم داریم می گذریم از جوانی و ... هیچ
به قول نامجو :جشن تولد تو باز مجلس عزاست
به هر حال روزگار غریبی ست نازنین
اگر این لغت آینده نبود دیگر هیچ نائی برای زندگی(؟) نداشتیم
هر چند می دانیم آن هم فرار به جلوئی بیش نیست!
افسوس که بی فایده فرسوده شدی
وز داس سپهر سرنگون سوده شدی
دردا و ندامتا که تا چشم زدی
نا بوده به کام خویش نابوده شدی
...
جدا از همه ی این حرف های تلخ
تولدت مبارک
به امید آینده ای روشن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد