در حاشیه حادثه اتوبوس راهیان نور

   قانون نانوشته ای بر رابطه آدم با یکدیگر برقرار است: لطف بی مزد و منت اگر ادامه یابد تبدیل به وظیفه می شود. حالا این شده است قانون حاکم بر رابطه مای ملت و حکومت. یادمان هست که در زمان جنگ هزینه عمده انسانی بر دوش همین مردمی بود که بی هیچ چشم داشتی اغلب با انگیزه های بسیار متعالی پا به آن میدان بلا گذاشتند، چه بسیار جان های شریفی که از کف نرفت و چه بسیار رشادت هایی که امروز زندان و تهمت پاسخ نگفت... .

   روزهای جنگ به پایان رسید حکومت تازه تاسیس بود و برآمده از انقلابی ناب با ارتشی از هم گسیخته، نیاز بود که مردم خود، کاری بکنند. امروز ادعا می شود نیروهای نظامی ما که شکر خدا دستکم به صورت کلاسیک اش دو تا هم هستند از قویترین ها در منطقه اند، از نظر ما هم با توجه به نشانه هایی چون هزینه ها... همینطور هم است. با این حساب درس "آمادگی دفاعی" برای چیست؟! در کدام کشور ملت را آماده می کنند که از ملک دفاع کنند؟ ما که در دوره قرقره میرزا زندگی نمی کنیم که مثلا قبایل مرزی از مرزها دفاع کنند یا قشون از مرکز به مرزها بشتابند؟

   اگر ما این همه نیروهای جورواجور با نام های دندان شکن داریم، اگر حتی این همه نیروی مردمی داوطلب تحت عنوان بسیجی داریم دیگر با مردم غیر داوطلب شما را چه کار است؟ هشت سال جان دادن کم نبود؟ کدام جنگی به این درازا در تاریخ سراغ دارید؟ کدام ملتی سراغ دارید که هشت سال بجنگد با سختی و قحطی کنار بیاید دم نزند؟ کمی انصاف داشته باشید دست از سر فرزندان این مردم بیچاره بردارید. آقای قانون گذار، آقای وزیر، آقای نظامی، آقایی صادرکننده نظریات و معلومات، دست از سر ما بردارید لطفا. این مردم چند درد را باید همزمان تحمل کنند؟ بحران ارز و گرانی کم نبود؟ بلا از زمین آمد و زلزله شد شکر خدا طبیعت هم خوب همکاری می کند... زخم زلزله التیام نیافت و 26 دختر معصوم راهی گور شدند. جان انسان را ظاهرا ارزشی نیست در این دیار و الی همین خود عزایی ملی است برای یک مملکت. این بندگان خدا چه گناهی کردند جز سادگی و فرمانبرداری؟ واقعا فکر می کنید اگر نمره را مشروط بر حضور در میادین سوخته جنگ کنید او از شما و حکومت دفاع خواهد کرد؟! در کجای دنیا با اجباری کردن نمره ی یک درس از دانش آموز سرباز ساخته اند؟ کی با تحریک احساسات کودکانه فدایی تربیت شده است که حالا شما بخواهید تربیت کنید؟ نمونه های نادر را نادیده بگیرید که همان ها هم مرید و مرادی بود، شاگرد و استادی بود... شاگرد را استاد نکوکاری بود! البته که شما بسیار متواضع اید و ادعای استاد نکوکار ندارید دستکم ابزار اش را در این روزها از کف داده اید نشان به آن نشان که در تاکسی ها این روزها صحبت های زیبایی در موردتان دیگر شنیده نمی شود، دیوار توالت های عمومی به جای هرزه نگاری، عرصه عریان کلام سیاسی شده اند. ای کاش به آنجاها سری می زدید. البته اغلب می دانید و به روی مبارک نمی آورید ما هم که چیزی بگویم مصداق نشر اکاذیب می دانید.

سخن کوتاه: بر مبنای دیده ها عرض می کنیم، آهای آقایی که چراغ خاموش می آیی به این بلاگ و هزار جور تهمت را رسمیت می دهی... اهای با تو ام... تو بهتر می دانی که اگر روزی به هر دلیلی بار دیگر تیر بلا بر سر این خاک ببارد آنی که لباس رزم می پوشد و به میدان می رود همین هایی هستند که نه خاموش اند و نه متملق. آنکه در صلح لباس رزم می پوشد[...]. اگرچه نیازی نیست دکترای دافوس داشته باشی به ساده دل خاکی پوش دیگر نیازی نیست و دوره ی قشون کشی بسر آمده. مگر حکومتی خود فرش قرمز برای قشون دشمن پهن کند که هیچ ملتی به استقبال چکمه پوش بیگانه نمی رود.

نظرات 5 + ارسال نظر
آرش دوشنبه 1 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 21:22

تلخی این روزها کشنده است. اوضاع شبیه شهر داگویل شده، تا ببینیم پایانش چگونه است

پورمحمد سه‌شنبه 2 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 16:17 http://www.pourmohammad.blogfa.com/

درودبرشما
بانظرتان موافقم. اولا ازدیدگاه اسلامی هم بنگرند جهاد برزن واجب نیست که دختران آماده باشند. یکی ازمشکلات سیستم آموزشی ما این است که مدارس بیشتر سیاسی نظامی شده تا علمی وفرهنگی.
البته به عنوان کسی که با آموزش سرکار دارد به نظر می رسد که به تدریج نظام اموزشی رو به ناکارآمدی وبه کلی فروپاشی است.

رها چهارشنبه 3 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 13:57

واقعا باهاتون موافقم.

دیگر آزار چهارشنبه 3 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 22:00 http://digar-azaar@blogfa.com

سلام . نخست ممنونم که سر زدی . دوم باهات موافقم و بعد دلمان گرفت از این ها گفتی در نوشته ات . همیشه درگیر این سیاست مدارهای پست فطرت هستیم که به همه کار به همه نام می کشاننمان

احسان ن پنج‌شنبه 11 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 13:34


مم نون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد