رندان تشنه لب را جامی نمی دهد کس
گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت
ای آفتاب خوبان می جوشد اندرونم
یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت
Staying home to watch the rain
And you are young and life is long
And there is time to kill today
And then one day you find
Ten years have got behind you
No one told you when to run
You missed the starting gun
PinkFloyd
من از سیاست فقط خوندن مقالههای سیاسیرو ترجیح میدم! در همین حد!!
و از شماها که برای آگاهی ما مینویسید هم تشکر میکنم:)
سلام.در اوج سرمای ۶۳ به دنیا اومدی؟؟؟جالبه چون منم در اوج سرمای ۶۲ به دنیا اومدم
ای آفتاب خوبان می جوشد اندرونم
یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت!!!ای کاش زودتر!!!قبل از آنکه تمام شویم!!!!
در کلبه ی عشق منتظر نظرت می مونم
یعنی این دو تا شعر شرح حال شماست؟
گفتگوی پست قبولیتون هم خیلی جالب بود.
در جواب سوالتون هم باید بگم دریای جنوب.
هفت سالگی یعنی چتر سرخ و کوچک من :
سرخ بودن من
و توپی که قل می خورد...
ویکی یکی...
از پله ها پایین می افتد ( تق...تق...تق...)
و" دوره می کند شب را و روز را و هنوز ... "
سلام دوست عزیز
با یک شعر اپیزودیک به روزم خوشحال می شم سری به ما بزنی