در پی صحبت های دیشب رییس دولت با کانال یک بی بی صدا و سیما، این دمدمی دو وضعیت را شناسایی کرده و راهکارهایی برای مدیریت هر یک از آن دو پیشنهاد می کند؛ پیشاپیش از اینکه ممکن است یکی از راهکارها متافیزیکی به نظر رسد، از تمام ماتریالیست های مظلوم جهان که از قضا داغدار سالروز مرگ فیلسوف عالیقدر حضرت ژان پل سارتر هستند پوزش می طلبیم:
گزاره: آمریکا میزبان یکی از بزرگترین اجلاس بین اللملی است.
احمدی نژاد: امروز آمریکا منزوی است(همراه با لبخند ملیح).
پس از بررسی این دوگزاره و در جهت اینکه هموطنان عزیز به مشکلات روحی-روانی بیش از این دچار نشود، پیشنهاد می شود:
یا،
1- از تکنیک های هرمونوتیکی برای تفسیر سخنان احمدی نژاد به شکل افراطی استفاده کنند تا مشکلشان حل شود.
یا،
2- همه با هم برای سلامتی آن رییس-خدمتگذار دست به دامن پرودگار شویم، متاسفانه امیدمان بعد از خدا مجددا به هم اوست و دیگر هیچ.
دکتر لطفی زاده و به قول غربی ها "پروفسور زاده" اصلی دارند به نام اصل چکش: هر وقت شما چکشی در دست داشته باشید و ابزار دیگری هم دور و برتان نباشد همه کارها را میخ کوبیدن می پندارید!
پروفسور، پرزیدنت انتخابی و محبوب جناب حضرت احمدی نژاد هم می فرمایند: ایران را به یک کارگاه بزرگ تبدیل کرده ایم.
و یک دمدمی از همه جا بی خبر می گوید: مای گاد! چقدر چکش!
---
هشدار: هرگونه سو استفاده سیاسی-امنیتی از این پست پیگرد قانونی دارد!!
فلاش بک، سال تحویل 78: پدر فرمودند هرکه در این لحظات آرزویی و به قول خود خواسته ای از خداوند بخواهد. ایما مطابق معمول تصویر بردار آن جمع جالب بودیم از این رو آخر از همه نوبت به طرح آرزوی ما رسید. ایما آرزو کردیم زندان ها خالی از سیاسیون و دانشجویان و اهل تفکر شوند و هرگز میزبان آنان نیز نگردند. سالی بگذشت و بدتر از آنی شد که پیش از آرزوی ما... سال پیش از این خسته و بی انگیزه بودیم، متنفر از همه خاصه نسل خود. امسال با همه آنچه گذشت بر همه امیدوار تر از همیشه ایم. به نظرمان سالی گه گذشت از آن سالهای برجسته تاریخ ایران زمین خواهد شد. دست کم اش فردا پس فردایی، ایما هم چیزی برای تعریف کردن به آیندگان خواهیم داشت که چه بر همه رفت و چه بر خودمان. بگذریم که هنوز در میدان واقعه ایم!
از تمام پیام های تبریکی که رسید رفیق قدیمی چنین برایمان ارسال داشت:
وطنم گر تو سبزی، سبزم
گر تو شادی شادم
من ز شیرین تو فرهادم
عید آن روز مبارک بادم
که تو آبادی و من آزادم