1. یکی از اصول جهانشمول اخلاق این است که: آنچه را برای خود نمی پسندی برای دیگران هم مپسند. به این معنی اگر من دروغ را از لحاظ اخلاقی بد بدانم این حکم -اگر من انسان پایبند به اخلاق باشم- را در مورد همه و از همه مهمتر در مورد خودم نیز صادق بدانم.
2. ادعای دفاع از یک ارزش آنجا اعتبار پیدا می کند که پای منافع شخصی در میان نباشد، مثلا اگر ریختن آبروی افراد با توجه با ارزش های اخلاقی بد است، این حکم در مورد همه صادق است. مثلا من اگر ادعای اخلاق داشته باشم و تا مادامی که صرفا به ریختن آبروی خودم حساسیت نشان بدهم طبیعی است که ادعای من مورد پذیرش دیگران واقع نشود، چون پای آبرو و در نهایت منافع من در میان بوده است نه از بین رفتن اصول اخلاقی.
3. من روزنامه ای دارم و چون زاهد پاکیزه سرشتی هستم مردم را به نیکی و خیر و دوری از شر و بد در سرمقاله هایم امر می کنم. از سویی در روزنامه ی تحت مدیریت من گزارش هایی چاپ می شود در مورد متهم هایی که هنوز جرم آنها ثابت نشده اما گزارش ها بگونه ای است که قضاوت شخصی مخاطبان را به محرز بودن جرم هدایت می کند. حتی پای دادگاه هم در میان نیست، من در روزنامه ام گزارش هایی چاپ می کنم و در آن افراد را شخصا متهم می کنم بدون اینکه به آنها مجال پاسخگویی بدهم... شما در مورد من چگونه قضاوت می کنید؟
یک کشور ثروتمند و بالطبع با دستگاه های امنیتی قدرمتند را در نظر بگیرید همینطور فرض کنید در آن کشور دستگاه های امنیتی علاوه بر قدرمتند بودن بسیار اخلاقی عمل کرده و تحت هیچ شرایطی از قدرت فوق العاده خود به طور نا مشروع استفاده نمی کنند، فرض دیگر اینکه آن دستگاه ها علاوه بر اخلاقی بودن باهوش هم هستند به این معنا که خیر و صلاح و به زبان فنی منافع مملکت را بهتر از هر کس تشخیص می دهند و مراقب اند کسی منافع ملی کشور را به خطر نیاندازد... کسانی که در آن دستگاه ها کار می کنند انسان های برگزیده ای هستند که نه برای حقوق و مزایا و قدرت بلکه برای مردم و مملکت و هداف متعالی خود را وقف نموده اند به زبان هالیوودی آنها در واقع سوپرمن هایی هستند که وجاهت قانونی هم دارند یعنی هر کاری دلشان خواست نمی توانند انجام دهند از این جهت آنها از سوپرمن های فیلم ها هم سوپرمنترند. همانطور که می دانیم هویت سوپر من بر همه پوشیده است کسی او را نمی شناسد برخلاف تمام جان فشانی ها به او مدال نمی دهد.
خب! اگر در این کشور کسی توسط چنین سیستمی بازداشت شود شک نباید کرد که به قول معروف "کاری کرده" و بی گناه بازداشت نشده... سوال اینجاست یک متهم باید چه کار خطرناکی انجام داده باشد تا "منافع ملی" مملکت چنان در خطر باشد که همکاری نکردنش در مراحل پیش از دادگاه مستوجب مرگش باشد؟
قانون نانوشته ای بر رابطه آدم با یکدیگر برقرار است: لطف بی مزد و منت اگر ادامه یابد تبدیل به وظیفه می شود. حالا این شده است قانون حاکم بر رابطه مای ملت و حکومت. یادمان هست که در زمان جنگ هزینه عمده انسانی بر دوش همین مردمی بود که بی هیچ چشم داشتی اغلب با انگیزه های بسیار متعالی پا به آن میدان بلا گذاشتند، چه بسیار جان های شریفی که از کف نرفت و چه بسیار رشادت هایی که امروز زندان و تهمت پاسخ نگفت... .
روزهای جنگ به پایان رسید حکومت تازه تاسیس بود و برآمده از انقلابی ناب با ارتشی از هم گسیخته، نیاز بود که مردم خود، کاری بکنند. امروز ادعا می شود نیروهای نظامی ما که شکر خدا دستکم به صورت کلاسیک اش دو تا هم هستند از قویترین ها در منطقه اند، از نظر ما هم با توجه به نشانه هایی چون هزینه ها... همینطور هم است. با این حساب درس "آمادگی دفاعی" برای چیست؟! در کدام کشور ملت را آماده می کنند که از ملک دفاع کنند؟ ما که در دوره قرقره میرزا زندگی نمی کنیم که مثلا قبایل مرزی از مرزها دفاع کنند یا قشون از مرکز به مرزها بشتابند؟
اگر ما این همه نیروهای جورواجور با نام های دندان شکن داریم، اگر حتی این همه نیروی مردمی داوطلب تحت عنوان بسیجی داریم دیگر با مردم غیر داوطلب شما را چه کار است؟ هشت سال جان دادن کم نبود؟ کدام جنگی به این درازا در تاریخ سراغ دارید؟ کدام ملتی سراغ دارید که هشت سال بجنگد با سختی و قحطی کنار بیاید دم نزند؟ کمی انصاف داشته باشید دست از سر فرزندان این مردم بیچاره بردارید. آقای قانون گذار، آقای وزیر، آقای نظامی، آقایی صادرکننده نظریات و معلومات، دست از سر ما بردارید لطفا. این مردم چند درد را باید همزمان تحمل کنند؟ بحران ارز و گرانی کم نبود؟ بلا از زمین آمد و زلزله شد شکر خدا طبیعت هم خوب همکاری می کند... زخم زلزله التیام نیافت و 26 دختر معصوم راهی گور شدند. جان انسان را ظاهرا ارزشی نیست در این دیار و الی همین خود عزایی ملی است برای یک مملکت. این بندگان خدا چه گناهی کردند جز سادگی و فرمانبرداری؟ واقعا فکر می کنید اگر نمره را مشروط بر حضور در میادین سوخته جنگ کنید او از شما و حکومت دفاع خواهد کرد؟! در کجای دنیا با اجباری کردن نمره ی یک درس از دانش آموز سرباز ساخته اند؟ کی با تحریک احساسات کودکانه فدایی تربیت شده است که حالا شما بخواهید تربیت کنید؟ نمونه های نادر را نادیده بگیرید که همان ها هم مرید و مرادی بود، شاگرد و استادی بود... شاگرد را استاد نکوکاری بود! البته که شما بسیار متواضع اید و ادعای استاد نکوکار ندارید دستکم ابزار اش را در این روزها از کف داده اید نشان به آن نشان که در تاکسی ها این روزها صحبت های زیبایی در موردتان دیگر شنیده نمی شود، دیوار توالت های عمومی به جای هرزه نگاری، عرصه عریان کلام سیاسی شده اند. ای کاش به آنجاها سری می زدید. البته اغلب می دانید و به روی مبارک نمی آورید ما هم که چیزی بگویم مصداق نشر اکاذیب می دانید.
سخن کوتاه: بر مبنای دیده ها عرض می کنیم، آهای آقایی که چراغ خاموش می آیی به این بلاگ و هزار جور تهمت را رسمیت می دهی... اهای با تو ام... تو بهتر می دانی که اگر روزی به هر دلیلی بار دیگر تیر بلا بر سر این خاک ببارد آنی که لباس رزم می پوشد و به میدان می رود همین هایی هستند که نه خاموش اند و نه متملق. آنکه در صلح لباس رزم می پوشد[...]. اگرچه نیازی نیست دکترای دافوس داشته باشی به ساده دل خاکی پوش دیگر نیازی نیست و دوره ی قشون کشی بسر آمده. مگر حکومتی خود فرش قرمز برای قشون دشمن پهن کند که هیچ ملتی به استقبال چکمه پوش بیگانه نمی رود.