صفتی برای تمام پرسوناژها

- هیچ می دانی چرا همه به ایما می گویند "دمدمی"؟

- تا آنجا که می دانم شما در این مورد با کسی صحبت نکردی.

- اما همه آنهایی که گفتیم شخصیت های دیگرمان هستند که به شخصیت جاری در لحظه مان می گویند. مثل خود تو؛ اصلا ببینیم تو چه شخصیت بی خود و پخمه ای هستی که از هیچی خبر نداری.

- اشتباهت اینجاست رفیق که من شخصیت نیستم، صفتی مشترک برای تمام شخصیت ها هستم.

- اِِه! یعنی الان ایما با خودمان، یعنی همینکه فعلا هستیم با همینکه فعلا هستیم صحبت می کنیم؟

- دقیقاً

- چه جالب؟ یعنی شخصیت غالب فعلی همان شخصیت خُل هستند؟

- بله، برای همین هم هست که اینقدر راجع به بدیهیات سوال می کند.

- حالا تو کدام صفتی؟

- چاکر شما بزدلی هستم قربان!

- همان گُهِ سگ که کل یوم و فی کل العرض دست و بالمان را بسته باعث ترس از دین و دنیا و دولت و خانواده و خون و گاهی خود و خواهر که هیچ وقت نداشتیم، مادر و پدر و برادر و عمو فی الواقع همه می شود؟

- دقیقاً

- همان که هویت سلبی برایمان ایجاد می کند؟

- مفهوم نیست.

- عجب! مثل اینکه یک صفت توامی؟ قرار بود شخصیت خنگی ایما باشیم. شما همان صفت خودتان باشید لطفا و وارد حوزه استحفاظی اشخاص دیگر نشوید. بی [...] کونی!

- چرا فحش می دهی؟

- فحش نمی دهیم. همان بود که خودت گفتی. ایما فقط کمی جربش کردیم بشود خوردش. تو همانی که وادارمان می کند با رفقا بگوییم "بریدیمش گذاشتیم تو الکل"؟

- اگر همان منظورت باشد که آن را نمی برنُد، می کِشند.

- لطفا وارد جزییات نشوید زشت است جلوی مردم.

- چشم! حالا چرا می گویید "گذاشتیم تو الکل" محض خنده؟!

- محفض فرو کردن تو... لعنت بر شیطان. حالا ایما یک چیزی گفتیم.

- گه خوردم! توجه کنید که این را به خودتان می گویید، یادتان هست که من صفتم؟

- البته و این یعنی اینکه می توانم کنار یا زیر پایت بگذاریم؟

- نه! خل و خنگ احمق!! آدم که نمی تواند خودش را زیر پا بگذارد.

- چرا می تواند ایما در پست قبل اینکار را کردیم.

- اولا او تو نبودی و آن دیگر، چه بود اسمش؟ آهان متوهم بود. ثانیا! آن یک داستان بود یا چیزی شبیه به آن. البته اگر فحش به داستان تلقی نشود.

- یعنی هیچ راهی ندارد؟ دو-سه روزی بروی مرخصی ای جایی دست از سرمان برداری. فرصتی تاریخی دست داده که به شدت به نبود تو نیاز داریم.

- نه جانم نمی شود. صفت ها وقتی در چیزی می نشینند خیلی راحت با هم کنار می آیند، مرخصی هم ندارند. پرکارند و به کارشان علاقه دارند. مثلا اذهان متوهم را در نظر بگیرید. شخصیت های خودمان را نمی گویم، اذهان مردم که چطور داستان سرایی می کنند راجع به خیر و شر یا همان خدا و شیطان خودمان. می بینی در داستان ها چه  راحت با هم کنار می آیند و ... .

- راست گفتی. حالا تو از کدام خراب شده در این دیر خربات خانه کردی؟

- این را دیگر باید از فروید بپرسی.

- فروید را از کجا بیاوریم این موقع روز. پس با اینها که گفتی یعنی ایما باید تا موعد مقرر برای سوختن آن فرصت انتظار بکشیم؟

- می توانی بترسی. سوال نکن از چه یا از که برای ترسیدن سوژه زیاد است.

  پس می ترسیم.

نظرات 2 + ارسال نظر
مرجان یکشنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 23:07 http://dayy.blogsky.com

ایما از اولش هم مطمئنم بودیم و معلوم بود که ایشما آخرش بهونه فروید رو مگیرین :|

ورزش بلاگ دوشنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 21:46 http://www.varzeshblog.ir

با سلام... وبلاگ نویس عزیز ٬ از آنجایی که امروزه در کشور عزیزمان ورزش کاران ٬ ورزش دوستان و ورزشی نویسان در حال افزایش است و همچنین لازم از شما وبلاگ نویس عزیز آمده ایم تا دعوت کنیم اگر ورزشی می نویسید یا اگر می خواهید ورزشی بنویسید در کنار ما و دیگر ورزشی نویسان باشید
منتظر حضور سبزتان هستیم...

http://www.varzeshblog.ir
http://www.varzeshblog.com

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد