می دانیم! خبر زیاد بود... سوژه؟ فت و فراوان. شکر خدا در این یکی دو هفته وفور نعمت بود برای طنز نویسان، تولید کنندگان خبر، یادداشت نویسان و حتی حضرات وادی اندیشه. ایما هم که آش هر نخودی هستیم روزی در تیم این روزی در تیم آن این بلاگ فکسنی را آپدیت می کنیم. بلاخره می بندیم چیزی به ناف مخاطبان-رفقا که دست خالی از بلاگ برنگردند که حقیقت کسی به خزعبلات دیگری که در بلاگ اش انتشار می دهد نیازی ندارد: بعضی از روی بی کسی، بعضی از روی دل تنگی، عده ای بیکاری، برخی هم از زور اعتیاد به بلاگ ها سر می زنند و بلاگ دَم هم فروتنانه(!) اعتراف می کند از این رسم بیرون نیست.
می خواستیم از پیروزی بار دیگر لیبرالیسم در پی انتخابات آمریکا بنویسیم از تعطیلی شهروند، بحث اهانت به قرآن و البته موضوع مورد علاقه خودمان چیزی مربوط به فلسفه علم که در پی اثبات ناتوانی عقل بشر در فهم دنیای فیزیکی بود. مانور پلیس در تهران خوراک تاثیرپذیرفته ها از حلقه فرانکفورت است هنوز نمی دانم حلقه رخداد آن را سوژه یادداشتی کرده یا نه.
لب کلام اینکه برنامه هایی برای نخستن بار آغازیدیم که وقت فراوان می خواهد، در این دنیای لعنتی، مفت چیزی به آدم نمی دهند، هزینه دارد ایما هم دل از معشوقه هایمان: کتاب ها و کوه ها(که تازگی فرصتی ناب برای کوه نوردی برایمان فراهم شده) تحقیقات شخصی و مطالعات هدف دار گذشته، حتی موزیک و وب گردی و الخ کندیم تا هزینه لازم را پرداخته باشیم.
گه گاه دلمان به خودمان تنگ می شود تا به حال اینقدر دلمان به خودمان تنگ نشده بود البته نمی خواهیم خیلی فضا رمانتیک کنیم اما این اتفاقی بود که برای ایما افتاد؛ سخت است به هر حال... دل از هرچه بکنیم دل کندن از این بلاگ سخت است دمشان گرم پدرخوانده و عبدالله آنقدر ساپورت می کنند که در تنهایی و در محاصره آن همه کتاب فنی که همیشه خدا تف و لعنتشان می کردیم مسخ نشویم.
هر ساله نیمه پاییز تا پیک زمستان بهار فکری و کلا زندگی ماست می رویم در غار و آنجا محو دنیا و دنیاییان می شدیم می خندیدیم به ریش این و آن که چقدر این مردم الکی خوش اند حالا خودمان شده ایم یکی از همان الکی خوش ها با همه اینها در بیرون از غار، در این دنیای دروغ روشن باز از خود می پرسیم: بلاخره که چی؟
ذهن من سالی یک بار اونم توی نیمه ی دوم سال قد می کشه..
به ثول خودتون نیمه ی پاییز تا پیک زمستون...
عکس فوق الاده ای بود...
سبک نوشتنتون دوست داشتنیه
با سلام
میس کالی به ما بزنید شماره تان را نداریم
یادی هم از ما کنید بد نخواهید دید.
سلام
هیچی که هیچی
دنیای ما شده مثل آخرت یزید خدا کمک مان کند
بالاخره هیچی
باز خوبه معشوقه ای کوهی کتابی چیزی هست که وقتی ریش مردم نباشد که بخندی بهش باهاش سرگرم شی
سلام
من امروز هشتمین روزیه که فرصت سر خاروندن نمی کنم !
در ضمن آقا ما از کامنتای شما لذت می بریم در قید و بند ربط داشتن و نداشتن نباشی لطفا و اینکه ما هم سخت مشتاقیم از نزدیک جمال مبارک را رویت کنیم اگرچه این بیغوله ای که من هستم تا دور دست ها به هیچ جا نزدیک نیست حتا به خودش
هی رفیق
زندگی شاید همین گندی که هست،باشد
مطلبی در این زمینه هست که در زمانه ای دیگر منتشر خواهیم کرد.
پاینده باشید
سلام
پشت این پنجره علم چتر شک دستشه و از آفتاب دم میزنه
با کت واونه در باب هواس
با کفش لنگه به لنگه در باب جهت
در هیاهو در باب سکوت تز میده
پشت این پنجره جز هیچ بزرگ هیچی نیست !
( پناهی)
خیلی سرت شلوغه ( یا شلوغش کردی ؟ اونجا بد نگذره !!!)
تو مکتبتون هست که از فقرا سراغ بگیرید ؟ اگه هست اونا هنوز منتظرند !
(آواره ترین فقیر دنیا - دکتر سابق )