پیش از انقلاب در دهه 50 زمانی که پدر بزرگ رییس فرهنگ و هنر بندرلنگه بود، از امکانات آن اداره برای انتشار اعلامیه های آیت الله خمینی استفاده می کرد. ساواک از این ماجرا خبر داشت، چند بار احضار و با رییس ساواک آن شهرستان ملاقاتی ترتیب داده شد، بعد از آن جلسات فشارها بیشتر شد مثلا خانه زیر نظر بود یا گهگاه می آمدند سراغ اش را بگیرند، همین! از او پرسیدم در طول این مدت بی احترامی از ساواک دیدید؟ و گفت: ابدا! این واکنش یک دستگاه امنیتی بود که الان می گویند CIA برای گسترش امپریالیسم و سرکوب ملت ایران ساخته بود.
آدمی اگر این ماجرا را بشنود و خوداش تجربه مشابهی داشته باشد، ناخودگاه دست به قیاس می زند[...] فقط این را بگویم که پدر بزرگ گفت اگر رفتی، به آنها بگو و از قول من هم بگو: ما انقلاب کردیم تا این وضعیتی که الان هست، نباشد.
من نگفتم و البته جایی هم گفتم سخن حق را یا نمی شود گفت یا با لکنت فقط می شود گفت... اما میدانم آنها که باید پیام را دریافت کنند بعد از این دریافت کرده اند، باشد که حقیقتی بر آنها آشکار گردد، اگر وجدان پاکی وجود داشته باشد.
اگر...
وجدان!!!!
ما انقلاب کردیم....
یا انقلاب ما را؟
من با آرش موافقم :|
کجا میخواستی بری که بابابزرگت بهت گفت اگه رفتی بهشون بگو ؟!! یا بابابزرگتو جایی برده بودن که تو میخواستی از پیشش برگردی !! ها ؟
...
اینجارو یادم رفته بود. .
سلام . مرسی از نوشته ات . مثال قشنگی است از آنچه واقعن بوده و حالا چه هست که قرار بود نباشد . ممنونم .