وقتی ۴ سال پیش در روزهایی اینچنین قلم الکترونیک را بدست گرفتم و از رهگذر نام مستعار خود را به طبقات بالای بلاگستان فارسی رساندم تصور نمی کردم وبلاگ نویسی که جز سیاسی نویسان جدی را بلاگر نمی دانست و لینک دادن به هر کس را کسر شان خود می دانست و گذاشتن پیام پای هر شخصی نویس صادقی را حاصلی جز فروکاستن از مقام خود نمی پنداشت به صرافت "شخصی نویسِی" بیافتد و "در دم" بنویسد، جایی که در آن نه ردپای تحلیل تاریخ است و نه نشانی از تاریخ سازی و جوشاندن جنبش های الکترونیک. که این ماهیت وبلاگ نویسی است: رسمی نبودن، جدی نبودن، زمینی بودن، همسان بادیگران، از خود نوشتن با هر زبانی از خود زمان حالت: شرح حال، چس ناله، خوشی ها، ناخوشی ها. بی پیرایه بودن یعنی تمرین بی ریا بودن اگر نمی شود در جامعه، در میان جلسات رسمی، میتینگ های خشک حتی در خانه جاهایی که بیشتر از دیگران سر خود شیره می مالیم اینجا می شود. می توان به لطف نامی غیر حقیقی خود حقیقیمان باشیم- انسان باشیم همان موجود مغرور و بیش از آن ضعیفی که نیازهایی بیش از همه دارد.
وبلاگ آنجایی است که وادارت می کند از خدای آن "دم ات" بگویی، جایی که روشنفکری لائیک می تواند از التماس ها و گریه های شبانه اش بر درگاه خدای آسمانی اش بگوید. جایی که روحانی متعصب از افکار شیطانی به وقت تنهایی اش می نویسد. روزنامه نگار از ممنوعیت هایش. وبلاگ اینجاست همینجا که ممنوع کردن ممنوع است و از خود قهرمان ات در گذشته و خود خیالی ات در آینده نیز هم.
وبدین ترتیب سال پیش در همین روزها بود که از شبنامه نویسی و قهرمان بازی در "دیار آشنا" به بهرنگی در دم رسیدم. دمی که در آن اگرچه رسمی نمی نویسم اما رسم انسانی را به نمایش می گذارم و این یعنی هبوط از عالم لاهوتی به دنیای ناسوتی.
گر من ز می مغانه مستم، هستم / گر گبر کافر و بت پرستم هستم
هر طایفه ای زمن گمانی دارد / من زان خودم چنانچه هستم، هستم(خیام)
پ.ن: برای مطالعه بیشتر رجوع شود به اولین نوشته ام در "دم"!
ماشالا هزار ماشالا از همون هیژده نوزده سالگی سیاسی بودیا ...
آقا ما شمارو بنا به یه گردونه به یه نیمچه بازی نوشتنی دعوت کردیم .
اگه همچنان فیلتر بودم
http://www.mrproxy.co.uk/
http://www.w8p.biz/
http://www.free-web-proxy.cn/
http://pproxyy.com/
http://proxy.theunblockables.com/
... فعلاْ
تولد دمدمی مبارک!
سلام
...
بله اینجا همه چیز میتوان نوشت
و این حقیقت وجودی ماست که اینجا بروز میکند
سلام جناب دمدمی
من همون مرفه بی درد شاخ و دم داری هستم که جنابعالی امروز کله سحر بهش سر زدی !
تعجب می کنم چرا کسی که سیاسی فکر می کنه ، از همون اوایل دوستای وبلاگیشو غربال می کرده !!!!!!!
مرسی که به من سر زدی
------------------
راستی آقای آق محمد نورعلی (چشمولک) ! هیشکدوم از آنتی فیلترهات باز نمیشه
سلام دمی جان امیدوارم که خوب و سلامت باشی
ممنون که میل زدی
از لطفت سپاسگذارم
والا من خودم هم موندم که چرا فیلتر شدیم
اما همه جا فیلتر نشدیم اون خطهایی که از مخابرات سرور می گیرن فیلتر ما رو می بینن مثلا از شیراز یکی دوستان گفت فیلتری یا از دانشگاه تهران هم
خدا می داند چه شود بایشتی دعا کرد
سالگرد دم را هم تبریک می گویم
پیروز و موفق باشی
شرمنده اقا اگه اذیت شدین...جواب کامنتتون هم هموجا داده شد!
دم ات بالا گرما گرمی یعنی
من درست نمیدونم که چرا وقتی می خوام برات کامنت بزارم هیچی توی ذهنم نمی یاد.در هر صورت ما که فعلن در جوار هم هستیم و نظرمون را شفاهی عرض میکنیم.راستی یادم رفت بهت بگم تبریک میگم امیدوارم که فیلتر نشی.
حالا باز خوب است تو یه مقاله هایی می نویسی، یه چند نفری استفاده ببرن. من خودم هم موندم تو وبلاگ نویسیم. خودم هم حوصله خوندن شعرها و درددل های دیگرون رو ندارم، اونوقت خودم هم از اینها می نویسم.
هدف همین نوشتنه! و علت اینکه از کاغذ منتقل شده به بلاگ فقط عمومیت داشتنش نیست. راستش من الان بعضی وقت ها دعایی چیزی هم که می خوام بکنم یه صفحه ورد باز می کنم!!!
پ ن: چرا این سیستم کامنت ها نیم فاصله سرش نمی شه؟
سلام
ممنون از کامنتت و راهنمایی ای که کردی ...
پست قشنگی نوشتی، قلم بلیغی داری
شاد باشی
فعلا
سلام.
به ما هم سری بزنید.
ممنون.
ما پیروزیم چون حق با ماست.
ازادی
-------
ما به خون خود,میهن
سرخ و دامنش سازیم
پر ز لاله ی صحرا
باغ و برزنش سازیم
*****************
هموطن بپا خیز تا
در برابر دشمن
این درخت ازادی
بهره ور ز تو و من
******************
جان فدا برایش کن
تا رهایی میهن
گر بپا شویم با هم
تخت دشمن اندازیم
******************
گر چه دشمن ماها
اسلح بر کمر دارد
در برابر دشمن
هموطن اثر دارد
******************
جان فدا برایش کن
تا رهایی میهن
گر بپا شویم با هم
تخت دشمن اندازیم
گر بپا شویم با هم
تخت دشمن اندازیم...
ما پیروزیم چون حق با ماست.
ارادت دارم همچنان خالصانه که به هنگام پست اولت داشتم.
زنده باش رفیق که زنده با تو ام.
خدا خراب کند خانه کسی که مملکتی
برای مصلحت خویش خوان یغما کرد
افسوس که از چاله به چاه افتادیم
از اوج سحر به شامگاه افتادیم
رفتیم به جستجوی راهی بهتر
گم کرده جهت به کوره راه افتادیم
این بود نتیجه ندانم کاری
بیچارگی و اسیری و غمخواری
هشدار که گرگان به کمینند هنوز
این قوم ندانند به جز مکاری