مزرعه سبز فلک دیدم و داس مه نو
یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو
گفتم ای بخت بخسبیدی و خورشید دمید
گفت با این همه از سابقه نومید مشو
وقتی شجریان با آوز این شعر را به گوش ات می نوازد از چیزی شرمنده می شوی... حالا چه چیز نمی دانم، اما احساس می کنم زمانی به کسی بد کردم یا در مقابل فروتنی پررو بودم یا ضعیفی را آزرده ام و بلاخره بارگناهی عجیب بر دوشم سنگینی می کند و از این بدتر که حس می کنی تو قرار نیست تاوان این گناهان را بدهی تو قرار است بخشیده شوی... این تحمل ناپذیر است. ولی عجیب شعریست...
منم مثل تو .........
در پناه هو
عجب شعری و عجب صدایی. صدای زیبای شجریان هم بی تاثیر نیست.
خدایا ممنون که ستارالعیوبی
سلام
خسته نباشی
دیگه وقت اوون رسیده دست از این شعرها و ... شعرها برداری و مثل آدم درست رو بخونی وگرنه موقعی که اومدی حالتو میگیرم . آخه بچه جون ! تو که آزارت به مورچه هم نرسیده چرا بیخود میری تو عالم خلسه ! اینا عوارض روشنفکری بی محتواست که مشکلات آدم و عالم رو وجود ناچیز خودشون میدونن
باور کن یه روز خودت بدجوری به کارهای الانت می خندی
راستی ! یه پیشنهاد دارم :
یه شعر یا دو بیتی یا رباعی موضوعیت دار بزار تو وبلاگ و از این الافهایی که میان بهت سر میزنن بخواه نظراتشون رو راجع به اون شعر بدن بعد بصورت هفتگی شعرت رو آپدیت. اینجوری حداقل یه چیزی هم یاد میگیرین . البته اگه بتونی خودت یه اطلاعات حداقلی دربارش داشته باشی خیلی بهتره . مثلا برای شروع از همین دو بیت میتونی شروع کنی . ضمنا چند تا کامنت دیگه هم برات پایین گذاشتم بخون
اما نومید مشو چون شعر و شاعری هم یه روزی سر میاد. رفیق روحیه تو حفظ کن.
سلام من هم به محله ی شما اسباب کشی کردم. تا بعد
برداشت:
مشکل آزادیخواهان و دکتر مصدق در آن زمان انحصارطلبی و تمامیت خواهی نظام شاهنشاهی بود و مشکل ما در این زمان انحصارطلبی و تمامیت خواهی انقلابیون ولایت مدار می باشند، دکتر مصدق چاره کار را در این دید که دربار و دولت را تحت فشار قرار دهد و راه آن را افشاگری و اطلاع رسانی می دانست و برای این کار به دربار رفت و به شاه نامه نوشت و در دربار تحصّن نمود و ما نیز برای اینکه حکومت را از انحصار انقلابیون ولایت مدار خارج نمائیم باید آنها را
سلام وقت کردی یه سری به این ادرس بزن
مطالبی در مورد دموکراسی نوشتیم دوست داشتیم نظرتون رو بدونیم
www.alcoran1.blogsky.com