یک بازی مسخره!

  به یاد می رآورم هروقت در پاسور موفق شدم به خاطر برگ های خوبی بود که مفت و مجانی بهم رسیدند. والا من هیچوقت پاسورباز خوبی نبودم چون خیلی کم پیش آمده حواسم به بازی طرف مقابل باشد تا پاسخ اش بدهم.

  در زندگی هم اگر به موفقیت هایی رسیده ام به خاطر موقعیت هایی بوده اند که مفت و مجانی در آنها قرار گرفته ام و من فقط صرفا از آنها استفاده کرده ام. هیچ توجهی به طرف مقابلم و بقیه اطرافم نداشتم!

  در پاسور پیش آمده یاز مقابل نشسته ام برافروخته، صدایش به رویم بلند می شود که "چه می کنی؟! و حواست کجاست؟" و من با خونسردی گفته ام "چرا حرص می خوری این یک بازی مسخره است!" در زندگی هم هر کس با من چنین کرده است من همانطور پاسخ اش گفته ام البته پیش خود!

پ.ن: چیزهایی که گفتم در مورد زندگی شخصی ام صدق می کنند و الا در خصوص دیگران من همیشه سعی کرده ام انسانی اخلاقی باشم و با زندگی دیگران بازی نکنم!!

روی خوش

  روزگار غریبی نیست نازنین، ایما دیگر به آن خو گرفته ایم. به تخته و دوباره علم کردن نشریات. "شرق"، "هم میهن" از انتشارشان شاد شدیم، هیجان زده؟ اما نه!

  این دو بشارتی دادند که حرکت موج گونه به عبارتی سینوسی روزگار ما هم به نوبت خوشی رسیده؛ سعدی چیزهایی می گفت: نوبت عاشقیست یک چندی...

  دوره دراز علافی و عافیت طلبی ما هم بسر رسیده است. دو-سه نشریه ای در دانشکده تعدادی دور خود جمع کرده اند و ما را هم به میان خود دعوت، ایما هم هرچه به قلممان آمد نوشتیم و دادیم تحویشان.

  [...] فعلا دوباره نشاط به روزگارمان برگشته: تاکی سراید دولت شبهای وصل!

پ.ن: شرط احتیاط حکم می کند که جز دل نوشت و اراجیف دیگر. این روزها از سیاست نگوییم اما همینقدر بدانید که از کلید خوردن طرح دفاع ضد موشکی آمریکا که(بخشی از پروژه جنگ ستارگان) در راستای کور شدن چشم دشمنان اسلام و مسلمین است بسیار شادمانیم و آن را مشت محکمی به دهان [...] می دانیم. فعلا رفقای در توهم قدرت روسیه بشدت غصه داراند!

و ایما اینگونه حیف شدیم!

   وقتی "زندگی سراسر حل مسئله است" مرحوم پوپر را می خوانیم این احساس را داریم که با زیباترین معشوقه مان همبستر می شویم  که این همبستری چنان بی حاصل هم نیست و زایش مقاله فوق العاده "سیگنال ها و سیستم ها – پاسخ ها و پسخورها" نتیجه اش می شود. اما دیروز پس از 2 ساعت مطالعه "سیستم های کنترل مدرن" ملعون درفا دچار سوزش چشم، سرگیجه، تهوع، افت فشار و دل درد شدیم!

   از شما چه پنهان با همه اینها ایما دو کتاب دیگر در همین زمینه در کنار آن لعنتی می خوانیم و درک فیزیکی بدی هم نداریم که این امتیازی برای یک دانشجوی فنی محسوب می شود اما وقتی مدرسی به پست آدم می خورد که بازه اعداد طبیعی ذهنش به 12 ختم می شود چه سود؟ و شما چه می دانید که در این خراب شده همه مدرس ها چنین اند و آخر که مدرکت را گرفتی که نمی پرسند پسرجان بیا برایمان از دانشت بگو می گویند معدل ات به چه رقم است تو رقمی دوروبر 12 کف دست طرف می گذاری و طرف هم گل از گلش می شکفد که: پسرجان از دانشگاه آزاد دارقوز آباد 12 گرفتی آمدی؟! برو خدا روزیت جای دیگری نصیبت کند!

   و حالا ما هی بنشینیم ژست بگیریم که کم از دانشجوی "فلسفه علم" شریف نداریم... به چه درد می خورد؟ لعن و نفرین سرتاپای مملکت!