همانطور که گفتم اهل فوتبال نیستم و روی این موضوع آنقدر تعصب ندارم که با شکست تیمی به دنبال توجیهه و دلایل آسمانی بگردم اما فکر می کنم در بازی فینال این زیدان بود که کار درست را انجام داد. اگر بدون در نظر گرفتن کلیشه هایی همچون اخلاق و روحیه جوانمردی و... که همه خودشان را با این کلمات لوکس و زیبا گول می زنند به قضیه بنگریم و البته سابقه آقای زیدان را که بنده از آن خبری ندارم کنار بگذاریم می بینیم در زندگی انسان در مقابل مسائلی قرار می گیرد که به خودش می گوید «به درک... انجامش می دهم!». حتما به قول معروف این بابا «به اینجایش رسیده بود» که تصمیم گرفت آنطوری با فوتبال خداحافظی کند و اسطوره شدن خودش را فدا سازد. ما که برای دیگران زندگی نمی کنیم که به خاطر دیگران آنچیزی که نیستیم جلوه کنیم.
این قصه پرغصه ای است که من به بهانه های مختلف سعی می کنم راجع به آن بنویسم.
تعارف را گنار بگذاریم راهی که شریعتی آغاز کننده آن بود و موجی که او به راه انداخت استعداد زیادی برای «ایسم» شدن دارد! امااندیشه انتقادی و نگاه انتقادی او به حوزه دین هم جسارتی می خواست که هر کسی جرات آن را نداشت. چه مخالف او و چه موافق او باشیم باید این حقیقت را پذیرفت که او همچنان جریانی زنده است. اگر اندیشه های پسرش احسان سیر منطقی اندیشه های او باشد(که این خود گمانی غییر منطقیست!) خیلی بیشتر از اینها باید مدیون او باشیم.
آرشیو:
توجه کرده اید به این موضوع که «مردان» و «زنان» در جامعه ایران و فرهنگ غالب به چه شکل هولناکی از هم بیگانه اند، دو جنس مخالف به یکدیگر نه از دیدگاه جنس مخالف که به نگاه موجودی دیگر که البته ناشناخته و خطرناک می نماید می نگرند! موجودی که در هر ارتباطی -بلند مدت و کوتاه مدتی- انتظار هر واکنشی را باید از آن داشت. دقیقا مثل نگه داری سگ ولگردی در منزل که هر لحظه تهدید حمله به کودکان از سوی او وجود دارد(این مثال مودبانه نبود اما حقیقت را به شکل تلخی آشکار می کند).
شخصا در دانشگاه هنگام برخورد با دخترانی که به قول معروف «محجبه» هستند خیلی معذب هستم! حتی گاهی هنگام سلام و احوال پسری دستم را می بینم که بی پاسخ در هوا معلق مانده است! از سوی دیگر دوستان زیادی دارم که قبل از ملاقات یا صحبت با دوست دخترشان پیش خود چه محاسباتی که انجام نمی دهند تا نکند خدایی نکرده به طرف مقابل بربخورد و او را از دست بدهدند که این البته آغازی است برای ظاهر سازی و تزویر و به قول عامیانه تر «خالی بندی!».
همیشه وقتی فیلمی های غربی را می بینیم این حسرت تمام وجودم را فرا می گیرد که ای کاش جامعه ما هم می توانست بدون استرس زندگی کند، این اما یک مورد است از هزاران.