سید! ما را ببخش

  وقتی اشک سیدخندان را نه دشمنان که اولین دوستان -دانشجویان- در آخرین سال ریاست بر "جمهور" مردم، در آوردند. وقتی سید به کنایه گفت: بعد از ما کسانی می آیند و شما می بینید که چگونه تحملتان خواهند کرد... به هنگام رفتن اش از خود نپرسیدیم زیر لب آنچه سید گفت خداحافظی بود یا نفرین، همه سرخوش رفتن سیدی بودیم که تصور می رفت جز عقب نشینی و دست شستن از حقوق ملت هیچ نمی داند. کسی چه می دانست روزگاری جمهور سید آرزویی می شود... دور! آن موقع کسی چه می دانست بازی قرار است اینقدر جدی باشد که: سرها بریده بینی به جرم و بی جنایت.  

 سید مظلوم

سید مظلوم ما را ببخش.

۸ سال از پس خفتن شیر

  اگرچه هیچگاه نه در تئوری و نه در عمل از هیچ حرکت مسلحانه ای به لحاظ سلیقه ای خوشم نیامده اما پارادوکسی ذاتی و درونی "افراد و گروه ها"ی مبارزات اینچنینی را نزد من محبوب می سازد و این البته دست خودم نیست! بدترین نمونه اش چگوارای چپ مارکسیست و آن حرکت جهانی اش است بگیر و برو تا برسی به چریک های فدایی خلق خودمان، ارتش جمهوری خواه ایرلند، جنبش های کلاسیک آزادیبخش فلسطین و بهترین نمونه اش مرحوم "احمد شاه مسعود" که همیشه و هرگاه نام آن بزرگ مرد را می شنوم ناخودآگاه چند نام دیگر سلول های حافظه ام را تحریک می کند: شهید چمران، دکتر شریعتی و ستادی که در سال 76 -باوجود نیم وجبی قد- در آن برای خاتمی تبلیغات می کردم(!) آن ستاد را بزرگترها، دره پنج شیر نامیده بودند... اینها را همه گفتم تا در هشتمین سالگرد شهادت احمدشاه مسعود نامی از وی نیز برده باشم.

                                                                   شهید احمدشاه مسعود  غصه ای که پس از خبر شهادت احمدشاه مسعود بر روی دلم نشست در مورد هیچ غیر ایرانی دیگری تکرار نشد.