درخشش یک ذهن دیوانه

سید برت

کوتاه از سید برت موسس PINK FLOYD

   Roger Keith  که نام مستعار syd را برای خود انتخاب کرده بود استعداد زیادی در نویسندگی و نوازندگی گیتار داشت او همچون راجر واترز در کودکی والدین خود را از دست می دهد، محل زندگی این دو در همسایگی هم قرار داشت اما حلقه رفاقت آنان با دیوید گیلمور گیتاریست که پیش از تشکیل پینک فلوید، رهبری و آوازه خوانی the jokevswids را برعهده داشت کامل گردید.

   سید برت در سال 1946 آن هنگام که مشغول تحصیل معماری در لندن بود پس از آشنایی با نیک مسون  و ریک رایت که یکی درام و دیگری کیبورد می نواخت ایده تشکیل یک گروه تمام عیار موسیقی در ذهنش درخشید. نام پینک فلیود اما در سال 1966خلق شد. علاقه شدید سید برت به دو هنرمند موفق موسیقی بلوز به نام های Floyd Covncil و Pink Anderson سبب شد ترکیبی از نام این دو یعنی Pink Floyd  نام گروه مورد نظرش شود.

   پینک فلویدی ها با انتشار آلبوم Piper At The Gates Of Dawn در همان سال توانستند برای خود شهرتی نسبی بهم زنند. سبک تکنیکی گروه Rock & Roll معرفی می شود اما به لحاظ محتوایی رو به سوی سایک لیدیک(روان نما) گرایش پیدا می کنند و در نهایت نام این سبک به نام پینک فلوید گره می خورد.

   پس از انتشار آلبوم دوم که کاری بدون کلام بود و پس از طی دوره ای نه چندان موفق پینک فلوید آلبومی بسیار موفق تصنیف کرد: در سال 1971 the middle و در سال 1973 dark side of the moon که سرانجام در سال 1979 the wall پینک فلوید را شهره عالم می سازد.

 

نوسان بین سیاست و معنویت: فضای سوررئال

   نکته جالب در مورد پینک فلوید این است که فعالیت آغازین آنها در زیرزمین یک آپارتمان بود. محیط زیر زمینی و اندیشه های زیر زمینی: تاثیر افکار سیدبرت، موسیقی پینک فلوید را متوجه موضوعات سیاسی نمود، هرچند که او نیز همچون دیگر اعضای گروه به سرودن و نواختن موسیقی عرفانی هم تمایل داشت. برت شعرهای خود را ساده می دانست اما همراه با واترز با شعرهای معنایی و درون گرای خودشان مردم را با نوعی موسیقی سوررئال، انتقادی و نوعی آوانگارد روبرو می کرد. به ترجمه بخشی از متن ترانه bike از آلبوم pipe توجه کنید:

من موشی را می شناسم که خانه ای ندارد

علتش را نمی دانم

اسم او را جرا گذاشته ام

هرچند که تقریبا پیر شده است، اما موش خوبی است.

 

پینک بدون سید

ترانه هایی که سید برت برای گروه می نوشت رفته-رفته حال و هوای روان پریشی به خود می گرفت تا جایی که سید هنگام اجراهای زنده گروه به شدت عصبی می شد و حرکات جنون آمیز از خود نشان می داد، تکروی می کرد و گروه را دچار ناهماهنگی می ساخت. کار تا آنجا پیش رفت که در یکی از کنسرت های آمریکا او برهنه شد! این کار موجب انزجار مردم شده، گروه تصمیم گرفت همکاری خود را با سید در سال 1968سال اوج جنبش های دانشجویی و ضد جنگ در اروپا و آمریکا بود، متوقف کند. او دیگر محبوبیت یک موزیسین منتقد و آوانگارد را نداشت. مردم او را مایوس، سرخورده و حتی روانی می دانستند.

   با ترک غم انگیز گروه از سوی سید برت سکان گروه به دست دیوید گیلمور افتاد و از آن به بعد محصولات پینک فلوید بیشتر نیازهای درونی را پاسخ می گفت تا هیجانات بیرونی. گیلمور در سال 1973 ترانه های the dark side of the moon که طی رکوردی تاریخی 27 سال در جایگاه اول چارت فروش موسیقی در آمریکا قرار گرفت، حالات روحی ناشی از فشارهای اجتماعی، پیرشدن، تنهایی و فقر را توصیف کرد.

   1975 سالی بود که پینک فلوید شاهکار خود، آلبوم shine on you crazy diamond را برای سیدبرت ساخت. از جدایی آنها 7 سال می گذشت اما جالب اینجاست که هنگام ضبط این آلبوم سیدبرت سرزده، سر از استودیو در می آورد و تمام اعضای گروه را شگفت زده می کند. این آخرین باری که غول های پینک فلوید دور هم جمع می شدند از آن پس سید برت دیگر کمتر دیده شد او راه انزوا پیش گرفت و به حومه لندن رفت  در خلوت خود با نقاشی سرگرم می شد. سرانجام سال گذشته در روزهایی مثل این روزها دیده از جهان فرو بست. مراسم خاکسپاری او همانطور که خودش گفته بود غیر رسمی برگزار شد.

 

پایان پینک فلوید، شروع دوباره

   افسانه پینک فلوید در اویل دهه 80 رو به زوال نهاد، اعجوبه های آن هر کدام به سویی رفتند. اختلافات پیش آمده مانع از آن می شد که غول های پینک فلوید: راجر واترز و دیوید گیلمور در کنار هم بنوازند اما مرگ پینک فلوید هیچگاه رسما اعلام نشد تا اینکه در اتفاقی غیر منتظره در سال 2006 کنسرت های Live8 که به منظور جلب توجه 8 کشور صنعتی جهان به فقر فزاینده کشورهای جنوب و جمع آوری کمک به مردم این کشورها برگزار شد بار دیگر مردم، غول ها را در کنار هم دیدند. پیش از اجرای shine on you crazy diamond راجز واترز خیلی آرام گفت: برای سید و همه آنهایی که اینجا نیستند...

 

پ.ن۱: از سال ۱۹۶۲ تا سال ۱۹۶۴ گروه نام های دیگری را تجربه کرده بود.

پ.ن۲: بجنبید به اذان صبح وقتی باقی نمانده زودتر نظر بدهید. زود... زود!

پ.ن۳: من و رفقا هم کم از سید برت در بالا و پایین پریدن نداریم. گهگاهی هم اینجا برای دل خودمان کنسرت می گذاریم. باس و درام را معمولا خودم می زنم!!

پریشان گویی های یک شکست خورده

به دستور قاضی مرتضوی ذهن این حقیر فقیر و به دلیل اهانت به مقام شامخ دمدمیت،‌ تشویش اذهان عمومی، اقدام علیه امنیت ممالک دمدمی و کلی اتهامات دیگر متن این پست بشکلی کاملا غیر حرفه ای و خلاف عرف وبلاگ نویسی سانسور می گردد.

   خوب! می فهمید رفقا این روزها موضوع برای نوشتن زیاد است. اینکه درسالمرگ سیدبرت اسطوره پینک فلوید، پاوراتی به رحمت خدا رفت(!)،‌ اینکه این روزها سخن از مرحوم طالقانی از معدود روحانی مورد احترام بنده و سیاست مثل همیشه و و و و و

 [...] 

   تف به این مملکت که نمی فهمم چه بلای سر زندگیمان آورده که هر کاری می کنیم یک روز خوش در فصل جوانیمان ثبت نمی شود.

   الان: در خیابان انقلاب قدم می زنم برای اینکه بتوانم جلوی خودم را بگیرم و دزدکی کتاب ها را دید نزنم افکار جالبی ناخودآگاه در ذهنم می جوشند. این هم نوعی واکنش دفاعی بدن است  البته واکنش در مقابل بی پولی!! یکی از افکار استدلال می آورد چه خوب که روزه با باد معده باطل نمی شود والی خوب! ملت کلی گرفتار می شدند...

کچل مشکوک در خیابان

   کله کچل و چهره استخوانی لوزی شکل و قیافه جدی، چیزی شبیه کاریکاتور خودش از او ساخته بود. موها تازه روییدن گرفته بودند و کله کچل کیوی را در ذهن تداعی می کرد؛ کسی چه می داند عرق ریزان زیر آفتاب با روزنامه ای در دست و موبایلی باندپیچی شده به سبک مومیایی های باستانی به چه فکر می کرد؟ شاید بیشتر از هر چیز به تصویر "خرسک بامزه" هک شده بر روی شلوارکی که دیروز پس از جستجوی فراوان خریده بود...