موسیقی با طیف های فرکانسی فوق العاده بالا و پایین. در لولی بالا که صدابرداران در اصطلاح rock EQ می نامندش از درون ماشین هایی بگوش می رسد که خیلی شیک و با آرایشی به قول معروف sport نه راهی پارتی هایی با پیشوندهایی مختلف که رو به سوی "عزاداران حسینی" دارند. اکنون باید به لیست مدشدگان از کالاهای مصرفی گرفته تا حتی سمبل ها و نمادهای "چپی"؛ مذهب یا شاید سنت را نیز افزود.
نگارنده البته برخلاف "جوغالب" نه مشکلی با لیبرالیسم دارد و نه "سرمایداری" اما بشدت نگران جامعه ایست که با ولع تمام هرچیزی را خیلی زود و بسرعت مد و درنهایت خالی از محتوی می سازد. این نگرانی نه برای جامعه که برای "سوژه" مدکنندگان است.
تصورش را بکنید جامعه ای که هنوز مرجعیت چیزی به نام "روشنفکری" را تجربه نکرده است با مد شدن، چیزی متفاوت از آنچه هست را از این مقوله دریافت کند.
ارزش پیدا کردن و ناگهان مد شدن کتابخوانی، تحصلات عالی، نویسندگی و هزاران موارد مشابهه دیگر نشانه خوبی نیست. ماهیت مد ایجاب می کند ابتدا سوژه را ارزشمند و پس از مدتی بی ارزش نشان دهد.
برای جامعه ای که از روشنفکری مد شده و مقوله های فرهنگی مرتبط با آن خاطره یا به بیان دیگر تجربه موفقی نداشته مد شدن "نادانی" را باید فاجعه دانست و در عزایش باید گفت: حسین... حسین!
پ.ن: ساختار و سنت شکنی را دوست دارم اما گویا من در تضادم، از این تضاد، من در عذابم!!
فقط زنده ها می توانند در تضاد باشند. هر گاه زنده ای در شهر مرده ها باشد در عذاب است. موفق باشی.
عذاب کشی دنی است در هر چه قدر به خاهی
این مدی که جامعه تو ماه جاری به سمتش میل میکنه . کاری هم نمیشه کرد . الانم دیگه شده یه رسم . یه عادت.
بار اول که بلاگتون رو می خونم می خوام چندتا آرزو براتون بکنم :
۱)تو کار روزنامه نگاری موفق باشید
۲)شنا یاد بگیرید
۳)خوندن کتی کافکا و هدایت رو کنار بگذارید...
دمدمی عزیز!
دعوت به خاندن
بخوان مرا تا اجابت کنم تو را...
دعوت شما در اولین فرصت اجابت خواهد شد!!
۱- شما چند نفرید!![چشمک]
۲- کامپیوتر خواندم. یک سالی است تموم شده. دارم برای کنکور میخوانم. این درس خواندن همیشه باعث بروز مشکلات روانی میشود.
۳- هرازچندگاهی پیش میآید که افسوس میخورم برای چیزهایی که دوست دارم و مد میشوند در دست مدپرستان. نمیدانم راهی برای اصلاح اخلاقهای جمعی یک جامعه هست یا نه. چه کسی میداند ریشه این اخلاقهای ما ایرانیها در کدام یک از دورههای تاریخ ریشه دارد؟ آیا راهی هست برای تغییر؟
ایما یک چندشخصیتی هستیم! یک دمدمی!
در چنین روزگاری است که « نمردن » ، برای یک مرد ، تضمین حیات یک « ملت » است....
سلام
چشم انتظار حضور شما در حرفهای ناتمام
موفق و بهروز باشید.
سلام! این تضاده اتفاقا چیز خوبیه
نه بابا!
این خاصیت یک جامعه دلال مسلکه.
سلام
در فکر من هم چنین پستی ویراژ می دهد که به زودی می نویسمش مارکس سخن زیبا و پر معنایی دارد
هر آنچه که سخت است و استوار دود می شود و به هوا می رود
و باز هم مارکس بزرگ
دوست عزیزم من یک قاعده برای ملت تعیین نکردم، فقط گفتم اصلاح ناپذیری یکی از خصوصیات بارز ایرانیاست. من فقط نمیخوام الکی خوشبین باشم، به اینکه مثلا ما فلان فرهنگ یا فلان سابقه تاریخی داشتیم یا چقدر درباره هوش ایرانی دروغ میگن و خیلی چیزای دیگه. اینا باعث میشه ارزیابی درستی نداشته باشیم.
ای اقا جامعه شناسی چی میگه، اینم اینجا. قدرته که همه چیو میگه یا حداقل جامعه شناسیه در اختیار قدرت حالا جامعه شناسا و روانشناسا به قول شما هر چقدر هم میخوان تو سروکله هم بزنن.
در هر صورت این عقیده منه، امیدوارم روزی خلافش ثابت شه.
سعی می کنیم حقیقتبین باشیم. دوست عزیز اتفاقا بیماری نگارنده بدبینیست که البته نه سعی در خوشبینی که در حقیقتبینی دارد.
اما آنجا که گفته اید فلان سابقه تاریخی و لاف هوش ایرانیان. اطمینان می دهم که دستکم نگارنده این بلاگ از آن آنتی ناسیونالیست های دوآتشه است که هر چه بود همین ظاهرسازی و ادعایمان به خاک سیاهمان نشاند. خدا بیامرزد هدایت را...
اشتراکات زیادی داریم اما همچنان بر پیچیدن نسخه همگانی مخالفم.
حقیقت این است که این گروه همیشه حضور دارند.
همان تیپ روشنفکر نما که مدشان کتاب خواندن بود و تئاتر دیدن مگر نبودند و مگر هنوز هم نیستند؟
یا آن ها که فرق جواد یساری را با ارکستر سمفونیک لندن نمی دانند و برایشان موسیقی٬ موسیقی است.
همین هایی که هیچ تصویر مبهمی هم از عاشورای حسین ندارند و هیچ بعید نیست عاشقانه زیر علم یزید هم سینه بزنند.
نمی شود انکار کرد که متاسفانه تعدادشان هم زیادی زیاد است.
هیهات که امر دارد به همگان مشتبه می شود و آن ها هم که دیروز کتاب می خریدند و دوان دوان به خانه می بردند تا بخوانندش٬ کتاب ها را زیر بغل زده اند و به بازار و پارک می برند تا همگان بدانند که هفت جلد غرش طوفان را دارند.هیهات
امیدوارم آزادی خواهی مد نشود. اما گمان می کنم برای این آرزو کمی دیر شده است...
یاد روزی افتادم که یکی سر قبر شاملو با حس تمام شعر شاملو رو غلط می خوند به سیا گفتم خدایا شاملو هم مد شده !
If the battery is wet, check the charging voltage. Normally, it should be within 13,8-14,2 B irrespective of engine speed. However, some instructions dated figure 14,8 B, with the proviso that it be allowed in the winter, but in practice the healthy Japanese cars to us this did not occur.