از تجربیات حضرت مرده

اگر ژان پل سارتر اگزیستانسیالیست یک مسلمان شیعه ایرانی بود ۲۷ سال پیش در چنین روزی ختم هفتش را برگزار می کردند!!

                                                                                                      فیلسوف مورد علاقه شریعتی و من!

  آن روز که از خواب بیدار شدم احساس کردم همه چیز عوض شده بود. حس خوبی نبود گویا تغییرات زخ داده خوشایند نبود. به خودم امید دادم و سعی کردم روزم را خراب نشود پس  احساس را مسخره کردم و روزم را آغاز. از کنار همه چیز براحتی گذشتم و اصلا متوجه بلایی که برسرم می آمد نشدم. مجبور بودم ببینم، مجبور بودم بشنوم.

  احساسم از من رنجیده بود به من خیانت کرد پس برای "حس" این دو مجبورم کرد بخوانم، البته آن هنگام نمی دانستم این راهی بی بازگشت است. بدین قرار ساعت ها، روزها، ماه ها و سال ها را پشت سر گذاشتم غافل از اینکه این ساعت ها،‌ روزها،‌ ماه ها و سال ها هستند که مرا پشت سر می گذارند.

  پس از این همه سرانجام دانستم امیدها، احساسات،‌خنده ها و تمام کارهای دیگرم بیهوده بوده اند. اکنون کاری نمی توانم کرد جز دانستن بیشتر.

  دردا که این هم بیهودگیست!

... و حالا مدت هاست که در خواب رویای همبستری با مرگ می بینم و هر صبح همان حس دیرین لعنتی...

   سرانجام روزی را بچشم دیدم که هیچگاه شب نشد. راز هولناک آن روز این بود که دیگر "حسی" برای تلقین تغییر ندارم.

*     *     *

   اعتقادات، فعالیت ها سیاسی زندگی و حتی مرگ سارتر برای من و شاید بسیاری از شما جالب و شگفت انگیز و حتی الگو باشد:

۱- او معتقد بود انسان محکوم به آزادیست.

۲- هرچند دستی به قلم داشت و می نوشت اما فعالیت های سیاسی چشمگیری هم داشت به طوری که در سال ۶۴ علاوه بر برنده شدن جایزه نوبل ادبیات ریاست سازمان دفاع از زندانیان سیاسی ایران را نیز برعهده گرفت.

۳- با وجود اینکه فیلسوفی مشهور بشمار می رفت به همراه دانشجویان انقلابی فرانسه در سال ۶۸ به خیابان آمد و شعار: ممنوع کردن، ممنوع را سر داد.

۳- هرگز ازدواج نکرد اما تا آخر عمر با دوست دخترش یعنی خانم سیمون دوبوار نویسنده مورد علاقه فمینیست ها زندگی کرد. جالب است بدانید هنگامی که او در امتحان ورودی مدرسه عالی فلسفه(اکول نورمال سوپریور) رتبه نخست را کسب می کند همین خانم دوبوار نفر دوم می شود هرچند که بین داوران در تعیین نفر نخست اختلاف پیش آمد.

۴- جسد او سوزانده و خاکسترش در گورستانی واقع در پاریس به خاک سپرده شد.

نظرات 7 + ارسال نظر
سارا یکشنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 10:00 http://www.irsedna.persianblog.com

بدین قرار ساعت ها، روزها، ماه ها و سال ها را پشت سر گذاشتم غافل از اینکه این ساعت ها،‌ روزها،‌ ماه ها و سال ها هستند که مرا پشت سر می گذارند.
!!!! از آن جمله هایی است که باید یک جایی بنویسی و چندین بار بخوانی، بعد شاید چند ماه دیگر چیزی رخ دهد و حس کنی این جمله را فهمیدی. تازه شاید.
دستت درد نکنه. معرفی جالبی بود.

[ بدون نام ] یکشنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 22:00

دو دل بودم بگم ممنون یا نگم...
تشکر کردن من سودی برای شما نداره... داره؟!

بی‌خیال٬ ممنون!

(منُ که می‌شناسین٬ نه؟ حتی اگه بی‌اسم کامنت بذارم...)

چوک سورو یکشنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 23:43 http://suru.blogsky.com

سلام دمدمی ، الفبای فلسفه با کتاب سارتر اغاز کردم - پس اگر امام بود یا فرد مذهبی باید مقلد ایشان می شدم فلسفه به زبان ساده ، میشد توضیح مسائل به زبان ساده .

با مطلبی پیرامون چنگ ( قیچک ) به روزم

عبدال سه‌شنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 15:15 http://damdami.blogsky.com

انسان بودن در حالی که به دنیای بعد از مرگ اعتقادی نداشته باشی خیلی مشکله....

محمد نورعلی سه‌شنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 19:13 http://utv.blogsky.com

سارتر یعنی چرخ دنده
چرخ دنده یعنی سارتر

علی پنج‌شنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 14:19 http://www.alihagh.blogfa.com

سلام رفیق! بد جور ویرانم. خوشحالم که تو آبادتری.

ندا شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 00:44 http://khakepast.blogfa.com

جالب تر این جاست که پس از کسب جایزه ی نوبل آن را رد کرد!
سارتر تا آن جا پیش رفت که حتی در جنگ الجزایر در جبهه ی دفاع از این کشور حاضر شد... بله او معتقد بود انسان محکوم به آزادی است...و همچنین محکوم به زیستن و زمانی هم محکوم به مرگ... پس تنها چیزهایی که از اراده ی انسان خارج است یکی به دنیا آمدن است و دیگری هم زمانی مردن...
چند وقت بود میخواستم در مورد سوبژکتیویسمی که به درون گرایی ما اگزیستانسیالیست ها میچسبانند مقاله ای بنویسم...اگر وقت شد حتما این کار را میکنم...
شاد باشی...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد