اگر فیلم بریوهارد را دیده باشید و اگر به یاد داشته باشید که قهرمان فیلم در سکانس های آخر زیر شکنجه فریاد زد: FREEDOM. امروز ایما هم چنین شدیم پس از ۲ روز شکنجه روحی و جسمی امروز این فاک دوره لعنتی را به اتمام رساندیم و داغ خدمت زیر پرچم را بردل تمام ارتش های جهان گذاشتیم و اکنون برگه معافی در دست از پادگان آزاد شدیم. از آزادی من ساعتی نمی گذرد حالا ببینید من چه حالی می کنم با بلاگنویس جماعت که اول از همه این خبر مسرت بخش را به آنها گفتم.
اما جای شما خالی کلاه آهنی ۲ کیلویی بر سر پوتین ۱.۵ کیلویی درپا و اسلحه ژ-۳ ۴.۲ کیلویی به دست بر روی خاک نرم و گرم و زیر آفتاب داغ از ساعات ۹:۳۰ تا ۱۱:۳۰ فقط می دویدیم و این تابلو آبی را به مقصد آن تابلو آبی ترک می کردیم! تا رژه درخور مسئولین مسخره آنجا رفته باشیم و امروز که مراسم رژه اصلی بود من به عنوان یکی از بهترین رژه روندگان دسته ۴ حالم بهم خورد و به مراسم نرسیدم. آب دهانی به درب کلاه پادگان تقدیم کردیم آنجا را برای همیشه از حضور مفید و موثر و باوجدان خود محروم کردیم. حالا اگر ابی بجای من بود حتما می گفت: آخیییییییییییییییییش!!
از آن روزها نوشته هایی سوغاتی آورده ایم که سرفرصت خدمتتان عرض می کنیم. تا همیشه زنده باد آزادی، زنده با وقت آزاد.
زنده باد آزادی ...آزادی فراموش شده..در بیان و فکر و نگاه.. زنده باد
سلام
بالاخره آزاد شدی. تبریک می گم. فکر کنم الان قدر آزادی رو خوب می دونی. سوغاتی ها رو هم بنویس تا بخونیم و بدونیم توی اون پادگان چی کشیدی که اینقدر از سربازی شاکی شدی.
زسیدن به خیر امیدوارم سرباز اما زمان خسته نشده باشی
ببینیم چه آوردهاید؟
آن چمدان را نمیگشایید؟!