1- آدمی خیلی زود به شرایط عادت می کند. مثلا شده بینی محترم یا محترمه ای به بوی بدی عادت کرده است اما توی غافل می گویی اَه عجب بویی و طرف محترم یا محترمه می گوید من که چیزی حس نمی کنم!
2- مثلا ایما که گند زده ایم به زندگیمان یا اگر بخواهیم ادبی صحبت کنیم "در گه خود غلتیده ایم" خوب، رفقا! به آن عادت کرده ایم و وقتی می گویند این چه گندی است بالا آورده ای، ایما از روی گُه خوری زیادی نیست که آن را انکار می کنیم: فلاش بک، بند اول.
3- صادق هدایت می فرمایند "این که دیگر به به و چه چه ندارد" واضح است که نباید سیگار بدست، در تحسین طرف بگوییم "روشنفکر است و چه عریان از خودش حرف زده است".
پ.ن: ما ملت در تحویل گرفتن خودمان که کم نمی آوریم که... که... که؟! توجه کنید به حرف های آن راننده تاکیس که می گفت ایرانی ها باهوش ترین مردمند یا آن پدرژپتو که می گفت آمریکا را ما می گردانیم.
سلام
چیه قالبو سیاه کردی؟
تنوع بوده یایه چی دیگه
خوش باشی
سلام دمدمی - ممون که سر زدی- چیز خاصی نمیدیم جز یه بوس کوچولو- دور از شوخی یه پروژه ای اجرایی مد نظر هستش که وقتی تعداد قابل ملاحظه ای متن نوشته شد- اونهارو آماده اجرا می کنیم - قطعا اجرا تهران - و حقوق مولفین هم محفوظ میمونه و لپ کلوم حساب کتابی هم هست
سلام دوستان خوب . با داستانی به نام " زود ... دیر " از محمد شریفی ( در قسمت آثار اعضا ) به روزیم و منتظر نظرات خوب شما .
دمدمی جون ؟ یه بویی نمیاد ؟ :دی
میگما ! چیزه ... من باهوش ترین ایرانی هستم ((=
سلام به من هم سر بزن با این پستات منم بابا امید !!!
لینکیدمت
ایضا!!!
پ.ن: جواب ِ جواب کامنت ۱۴ مهرمان را گذاشتهایم... اگر ببینیدش!