وظیفه انسانی ماست که نگذاریم هیچ انسان بی گناهی در بند بماند، این وظیفه بردوشمان سنگین تر می شود اگر مبارزان صدیق آزادی اسیر زندان باشند. اکنون اما کمترین کاری که از ما بلاگرهای ایرانی ساخته است حمایت از دانشجویان آرمان خواهیست که بخاطر عقیده شان اسیر زندان شده اند: همراه با دوستان در بندمان آزادی را فریاد می زنیم.
بلاگ "همبستگی وبلاگ نویسان ایرانی با دانشجویان در بند"
پ.ن: در فراگیر شدن این حرکت تلاش کنید.
بسیار موافقم
سلام.
لطفا ما را از این قسم از اعمال عزل بفرمایید ... تا ما را از صحنه روزگار عزل نکرده اند !!
هی رفیق من تو کنج نیستم. یعنی وقتی خیلی ها اون توان. ولی رفیق مثل اینکه خیلی از ما توی کنجیم. آخه چه فایده ای داره. اینکه بخزیم توی وبلاگ های خودمون و بعد مثل اینکه کار مهمی کردیم سرمونو بالا بگیریم و وجدان راحت داشته باشیم. هیچ کدوم هیچ کاری نمی کنیم. دیگه حرف هم نمی تونیم بزنیم. اما من هم این کارو می کنم یعنی اعلام همبستگی می کنم. همبستگی؟!
البته ما اندکی در گذشتن زمستان شک داریم...
این که گفتی تضاد خوب چیزیه و این که همون جور که تو پست آخرم نوشتم همه ی جورای مختلفم داره به هم گیر می کنه. ولی این الهه شاملو دلش می خواد به هر جایی چنگ بندازه و نمی دونه که مسئله یا اینه یا اون نه هم این هم اون. شاید خود وبلاگیم اون قدر کرمو شده اون قدر ریده به خودش که دیگه نمی تونه بیاد بیرون. یک سال پیش بود که می خواستم با همین وبلاگ به همه چی و همه کس چنگ بندازم. مثل اینکه خیلی چیزا عوض شده. رفیق این بچه های خیره سری که میگی من کلی به حرفاشون گوش کردم و گاهی هم حرف زدم. یه وقتایی کنار بعضی هاشون یار دبستانی خوندم. اما خب تو تنها کسی نیستی که بهم میگی رفتم تو کنج. یکی به خود رسمی ترم گفت که امسال چت شده الهه. من چه ام شده؟ در هر حال اون قدر با این بچه ها حرف زدم که بدونم چندان با امضا جمع کردن حال نمی کنن. می گن باید یه کار حسابی کرد. به هر حال ما امضا جمع می کنیم. اینکه امضا جمع کنیم خیلی بهتر از اینه که امضا جمع نکنیم.
به روزم بعد از مدتها حراس از ترانه نوشتن در وبلاگ " بدرقه با ماه " با یک ترانه!
سبز باشید و رها .
شخصی به نام تیرداد راد بر آن شده تا ما را بسیار بخنداند . او می گوید تاثیر گذارترین شاعر دهه ی هشتاد است. اعلامیه ای در وبلاگش منتشر کرده مبنی بر اموزش تضمینی شعر و فلسفه و داستان و ترجمه ظرف یک سال ایشان در جهت تاکید تضمین یادگیری متذکر شده اند که هر کس طی سه ماه خواهد توانست به یک شاعر طراز اول تبدیل شود من به این استاد عزیز در کامنتی پیشنهاد کردم حداقل زمان تدریس را در اسانامه اعلامیه اش به یک سال مقید نکند چون اینطوری همه میفهمند که او خود این راه را یک ساله پیموده است . این جماعت که هر چه از شعر و داستان و ادبیات و فلسفه میدانند میتوانند ظرف سه ماه و یکسال همه را یکجا منتقل کنند بهانه ی خوبی هستند برای خندیدن . همه برای شفای این سه استاد گران مایه دعا کنیم.
بر خلاف اسمتون فکر نمی کنم خیلی هم دمدمی باشد
امیدوارم همیشه همبستگی خود را با تعهدات خود فراموش نکنی
دربند بودن چیز بدیه آنقدر بد که حتی تصورش آدم را آزار میده
منم اولین بار با کتاب پدر مادر ما متهمیم شریعتی..با روشنفکری های ایرانی آشنا شدم..
.
وبلاگی فایده نداره
تجمع باید حضوری باشه
زمین مهیا و باغ مشتاق روییدن و باغبان در انتظار برخواستن و این در فکر خدا بود.
شدن با فکر خدابود و شدنی جز آن نبود پس آن یگانه اندیشنده اندیشید و
اندیشه اش اشاره وار سر شار از شـیء شد.
باغبان از خواب نیستی برخواست,
باغ یافته را یافت و به آن یافتن,
بانی آن شد پس او را
باغ بان نامیدند و کارش را باغ بانی...
برگرفته از مکتوباتی به قلم استاد فتاح از کتاب باغ بان الهی
هچ اتفاقی در این کرانه هستی بی دلیل نیست قطعا آشنایی من با وبلاگ شما هم دلیل داشته
وقتی گوشه ای از سرگذشتتون را خوندم و دیدم شما هم خیلی چیزها را به روی مبارک نمی آورید
موفق باشید و بر قرار
خیلی ازین دوستان ارزوش این بوده که یه هفته اوین برند بذار لذتش ببرند
هست هستی که
تو هم که همینو نوشتی کچل :دی
تاسف تاسف .............
سلام و درود خدا بر دمدمی
ما از امتحان فارغ شدیم از زندگی نیز به همین منوال بیا و در غممان شریک شو...
در پناه هو
انگوست پطروس توی سولاخ سدها سده هاست . آقایان می دانند ! ...
به روزم بعد از یک شب طولانی ...