*Positive Feedback

  درست مثل یک ژیمناستیکار حرفه ای پایم را از پشت آوردم و گذاشتمش روی گردنم، پا خشک شده بود و گردن زیر فشار مضاعف آن له. نفسم در نمی آید، پس هم نمی رود، همانجا گیر کرده است. می خواهم به این وضعیت مضحک به سگکش کردن خودم بخندم اما کل تن ام به رعشه بدی می افتد مثل یک سکسکه عمیق یا شاید چیزی بدتر از آن که دل هر بیننده ای را به درد می آورد(این دیگر چه دیالوگ مسخره ای بود!) به آخرین تکان اعدامی ها می ماند.

  من خودم با دیدن آن بیشتر خنده ام می گیرد؛ خوب البته از اختیار من خارج است، به جان شما در این لحظه، وضعیت درام خودم را هم فراموش کرده ام. تصور یک بیننده با آن قیافه متعجب احمقانه اش بیشتر دلم را می سوزاند، درد اینجاست که واقعا نمی دانم به حال که!

  وهم برم داشته که دستی-دستی دارم خودم را به کشتن می دهم، با این وجود این توهم باعث نمی شود که خودم را به کشتن ندهم! الان من مانده ام و کمری که احتمالا شکسته و پایی که دست از سر گردن بی دفاع بر نمی دارد، ریه هایم که یکی-یکی سلول هایش درخلا بی هوایی یا بی دودی مچاله می شوند، چشمانی که... چهره ای کبود، زبان احتمالا لای دندان های بهم فشرده گیر کرده، شاید بتوانم درد آن را بیشتر از رنج بقیه اعضا حس کنم. اشک چشمانم احتمالا برای خودشان نیست به خاطر همین بیچاره است.

  جنگ، یک جنگ هسته ای تمام عیار، جنگی که غریبستان دورافتاده من هم سهمی از آن داشته باشد. موشک باید دقیقا روی مغزم فرود بیاید و در آن حرارت جهنمی لحظه ای ذوب شدنم طول نکشد.

  دوای دیگری برای این حال و روزم سراغ ندارم.

  یا آمریکا! یا مشکل گشا. این گره به دست تو باز می شود، ای گره شگا! به دادم برس. چرا صدایم را نمی شنوی. اه یک مشت اعتقادات احمقانه -می گویند همه جا هست- گور پدرش هیچ کاری برایم نمی کند. مرده شور... به هیچ دردی نمی خوری.

  به جای اینکه بسوزانیم، خودم باید بسوزم، سوزشی که بعدش دوباره باید ساخت آن هم چه سخت!

* فیدبک یا پسخورد، شیوه ای برای کنترل مولفه های مختلف در الکترونیک است. نوع منفی آن پرکاربرد و نوع مثبت در برخی موارد استثنایی بکار می رود که عموما باعث تشدید می شوند. استفاده نابجا از آن عواقب بدی در پی دارد. در یک کلام این تکنیک جیز است!

نظرات 5 + ارسال نظر
عبداله سه‌شنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 20:46 http://damdami2.blogsky.com

ترجیح می دهم از نو سیگار بکشم تا نظری بر این نوشتار برانم که نکند یورتمه رود .من اسبم را به روی اسفالت له کردم.دوستم میگفت من هدایتم صادق نیست.من گفتم مغضوب ضالین شده‌ام.پای من در پست ژان ژاک رسو گیر کرده و تا ته در دهانم وول می‌خورد.نرو نرو نرو از پیشم که دیگر دوستداران را چه شد؟ شهریاران خوابیدند؟

رفیقم حالش به درک رفته تازه هوای بندر خیله گرمه.رفیقم رفته تو خودش تعطیلات.منچیکار کنم که خونم خراب شده تازه طبقه سوم گرونه به خدا من زیر زمین نمی‌خوام من رفیقم که رفته تعطیلات که خودش رو ببینه رو می خوام.

شارل چهارشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 09:33 http://roospigari.blogspot.com

الان توی همون وضعیت کذایی این مطلبو نوشتی؟ ایول

شازده خانوم پنج‌شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 01:43

به اعصابتون مسلط باشید در اینگونه مواقع.
دست به گار نزنید.چراغها رو روشن نکنید.هرچی جلوی چشمتون روی اعصابتون راه میره از پنجره به بیرون پرت کنید حتی اگر تلویزیون باشه که کدخدا محمود رو خط باشه.آنلاین.
فقط مراقب سر و کله زن و بچه مردم باشید.

هانیه جمعه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 23:35 http://khosoodi.persianblog.com

رفیق به گمانم در تهوع گیر افتادی خفن
ولی از ما میشنوی:

بزن بر طبل بی عاری
که ما هم عالمی داریم

برچسب شنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 23:49 http://www.barchasb125.blogfa.com

برچسبی که به هر جا می چسبد .. خطاست ؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد