رفتار رسانه در جامعه متمدن - جامعه جهان سوم

  در این یادداشت کوتاه سعی می کنیم با استناد به خبری جالب، اختلافات بین یک ملت متمدن، دولتی مدرن و رسانه ای معتبر را با مشابه جهان سومی که مصداق بارز آن ایران خودمان است را مورد بررسی قرار دهیم:

  دونفر از محبوب ترین و باسابقه ترین کمدین های بی بی سی به خاطر توهین به یک هنرپیشه تاتر بریتانیا فعالیت کاریشان معلق شده و اکنون مدیریت بی بی سی به این خاطر زیر سوال رفته که عذرخواهی آنها دیر صورت گرفته! 

  جالب اینکه به خاطر پرداخت هزینه پخش داخلی بی بی سی از سوی مالیات دهندگان بریتانیای اکنون پای MP ها یا نمایندگان پارلمان، دولت و سیاستمداران هم به این قضیه باز شده و بی بی سی که یک عمر به استقلال از دولت می نازید و همواره در مناقشات خود با دولت از موضع قدرت(پرونده کارشناس تسلیحاتی را به خاطر بیاورید) وارد بحث می شد اکنون به شدت زیر فشار قرار گرفته. 

  رفتار مخاطبان جالب تر از همه: 18هزار بریتانیایی تحت تاثیر این ماجرا رسما به بی بی سی شکایت کرده اند.   

بر گردیم به دیر خراب خودمان: 

  اگر از بیشمار برنامه های تاریخی جهت دار و تحریف شده صدا و سیما فاکتور بگیریم حتما به اهانت های مکرر برنامه "چراغ" به دکتر زرین کوب را به یاد دارید. سوال؟ در تلویزیون یا رادیو بار اهانت در برنامه های طنز بیشتر است یا جدی؟ مرتبه اعتبار شخصیتی مثل دکتر زرین کوب بالاتر است یا مثلا یک هنرپیشه تاتر*؟ 

  ما ایرانیان -جامعه ایرانی- چه برخوردی با صدا و سیما داشتیم؟ چند نفر اعتراض کردند؟ 

  سیاستمداران که تکلیفشان مشخص است چون: سیاستمدار حرفه ای که در ایران نداریم فی الواقع آنچه اینجا وجود دارد مشتی "ارباب" هستند، تفاوتی هم از نظر ایما ندارد خامنه ای، هاشمی، احمدی نژاد هر کدام به یک نسبت از اشرافیت و اربابیت البته به سبک خودشان در ایران برخوردارند. طبیعتا در این سیستم نمی شود از سیاستمداران انتظار داشت که برنامه های سازمان لجن پراکنی خودشان را مورد انتقاد قرار بدهند.

  بگذریم از اینکه همین حالا و هر لحظه کلاس اخلاق، ارشاد و نصیحت صدا و سیما تمامی ندارد که این خود توهینی لحظه ای و سراسری به کل مردم ایران است که می بینیم کسی با آن مشکلی ندارد! 

 

*البته منظور این نیست که هنرپیش های تاتر مرتبه پایینی دارند بحث این است که ایران معاصر تنها توانسته است 1 دکتر زرین کوب در تاریخ خود داشته باشد.

بی بی سی فارسی: از صدا تا تصویر

  از زمانی که در کودکی حتی با وجود نویزهای فراوان و سیگنال ضعیف صدای بی بی سی به گوشمان می رسید، از زمانی که اولین سایت خبری فارسی -سایت بی بی سی فارسی- بر روی اینترنت قرار گرفت، از زمانی که روزنامه ها بسته شدند-سایت ها فیلتر، از زمانی که دروغرسانی صدا و سیما حرفه ای شد، از زمانی که به ناچار البته تن به VOA دادیم همیشه آرزومان این بود که می شود روزی یک رسانه معتبر از تلویزیون برایمان برنامه پخش کند؟ 

__________ 

مروری بر برنامه های تلویزیون فارسی بی بی سی 

سایت جدید: آمدیم، با چهره ای تازه... 

مدرسه روزنامه نگاری بی بی سی

اخوی بزرگتر, کوچکتر آمد پدید!

  از خرداد ۸۲ تا مهر ۸۷ زمان زیادیست برای بلاگستان جوان فارسی که ایما عضوی از آنیم، باری در این همه سوال نتوانستیم حتی یکی از دور اطراف را مجاب به نویسندگی در دنیای الکترونیک کنیم. رفیق شفیقمان عبداله یکی از استثنائات این سالها بود که دم اش گرم خوب به پای بلاگ اش ایستاد و دل ما را هم گرم کرد، پدرخوانده آن دیگر رفیقمان اگرچه لبیک گفت به دعوت اما به زودی به بن بست فلسفی حتی در بلاگستان رسید و دراش را تختید(تازگی ها نوید بازگشت داده). با همه اینها از نزدیکان جبری اما یک نفر پا نگذاشت تا همین یکی دو روز اخیر که اخوی بزرگتر ایما کوهنگار را علم کرد بلکه تجربه جدیدی هم باشد برای ما و هم او. 

  پس از مدت ها فعالیت دانشجویی مشترک و بعد روزنامه های مختلف ما راه شهرستان پیش گرفتیم و زندگی جدید و او نیز سرخورده از شکست در مسیر رسیدن به آرمان ها سرخر را از ایدئالیسم به رئالیسم کج کرد و شد تکنوکرات(تهمتی که البته ایما به او می زنیم!) و بدین ترتیب وارد صنعت شد. پس سال ها زندگی تقریبا انفرادی و البته روتین درجستجوی تنوع راه کوه در پیش گرفت که نه روتین است و نه هیچ وقت مجبورات می کند با کلیشه ها کلنجار بروی: یک جور "آزادی طبیعی" دارد کوهستان. 

  اخوی بزرگتر البته سنی از ایما بیشتر ندارد؛ چیزی نزدیک به دو سال بزرگتر است از ایما اما از بچگی و گاهی هم حتی هنوز جنگ قدرت است بین ما در خانه! یاداش بخیر زدخوردهای مَشتی داشتیم زمانی... ایما از بچگی گنده گوز بودیم و این اختلافات طبقاتی طبیعی را نمی پسندیدیم! بعدها لیبرال شدیم و دوستار کاپیتالیسم او هم که شد تکنوکرات ایما شدیم طرفدار جیب اش!! 

  جدای از این شوخی ها زیاد داریم هوای هم را... مثل بیشتر اخوی ها البته. نسبتی هم با برادران قابیل و هابیل نداریم شکر خدا قحط دختر هم نیست در این دنیا! 

  در دنیای واقعی اگرچه او بزرگتر است و سایه اش بالای سر ما(چقدر کلاسیک شدیم؟!) در اینجا این ایما هستیم که نه دو سال بلکه چند سال بزرگتریم، پس داشتن هوای اش بر ما واجب. رفقا سر بزنید به "کماویز" و تشویق اش کنید به نوشتن. 

(بشود عکسی از کودکی می گذاریم اینجا کیف کنید!)