به سراغ فلسفه می روی؟ سیگار را فراموش مکن!

تقدیم به کسی که «دانه سیگاری داشت و هزاران معمای لاینحل»:

- چرا سیگار می کشی؟

- حتما باید دلیل داشته باشد؟

- هر علتی معلولی دارد

- دوست دارم!

- منطقی نیست

-حتما باید منطقی باشد

- پس قبول داری منطقی نیست؟

قطعا! اما میل جنسی چگونه میلیست؟

- جان؟!

-جواب سوال،‌ لطفا!

- غریزی

- غریزه ای حیوانی،‌ اصولا همه غرایز حیوانی اند، بعد دیگری از انسان.

- قطعا!

- اما با ازدواج آن را به رسمیت شناخته اند

- چون گریزی از آن نیست‌

- واقعا؟!

- معمولا!

- اما به هر حال عملی که ریشه در بعد حیوانی انسان دارد -در حالیکه می شود نادیده اش گرفت- به رسمیت شاخته شده است. اینطور نیست؟

]...[ (توجیهات و رد آنها که جهت کوتاه شدن متن سانسور شده اند. شما سوال کنید. موردی پاسخ می دهم)

- می خواهی چه چیزی را ثابت کنی؟

- اینکه انسان(موجود متمدن و دارای شعور) به دلیل آدم بودن(آن چیزی که ذاتا هست با تمام ضعف ها) قرار نیست برای هر عمل خود دلیل منطقی ارائه کند. حتی قرار نیست انسان عاقل همیشه برای هر عملی دلیل داشته باشد!

   انسان را نمی توان «عقل محض»ی تعریف کرد که هیچ اشتباهی نداشته باشد و همه کارهایش مبتنی بر عقل باشد، چراکه لحظاتی انسان بواسطه «غیرمنطقی» و به قول معروف «احساسی» عمل کردن است که «انسانیت» خود را حفظ می کند.

   ویلیام فاکنر: زندگی را نمی توان تحمل کرد، مگر کمی دیوانگی چاشنی اش شود!

*     *     *

   «زیاد فکر نکن، دیوانه می شوی!» این سخن حکیمانه است اگرچه ناقص و عامیانه است. و این گزاره خود سرنوشت نیچه را به ذهن متبادر می سازد. این فیلسوف در سال 1900 در حالیکه که فقط 56 سال داشت درگذشت اما سالی پیش از آن دچار جنون شد. همچنین از 10 سال پیش از مرگ همیشه در اتاقی حبس بود که کلید آن در اختیار خواهرش الیزابت قرار داشت.

   اگر برای برای اعدام نمادین عاشق امیدش را از او می ستانند و برای اعدام نمادین نویسنده قلمش را؛ برای فبلسوف اما شرایط کمی فرق می کند باید به او ابزار کارش را تقدیم کنند: انزوا! و در کنار آن ابزار دیوانگی را از او جدا سازند!!

   احتمالا نیچه طی 10 سالی که در اتاق زندانی بود علاوه بر اینکه زیاد می اندیشید چیزی هم برای خوشگذرانی، دیوانگی یا دستکم بی خیالی (الکل، سیگار،‌ موسیقی راک!) نداشت.

فلاش بک: زندگی را نمی توان تحمل کرد...

   و شاید وی از سرنوشت محتومی که خواهرش برایش رقم زده بود خبر داشت که اینچنین «ضد فمینیست» شد!

*     *     *

   باری، هنگامیکه به گوشه ای در خوابگاه خزیده ای و همین سطور را می نگاری و آن هم در حالیکه راندمان عقل و اندیشه ات صدرصد است چنان می نگرنت که دیوانه ای! این البته چندان بد هم نیست. ما که عددی نیستیم (!) اما بدا به حال آناکه زیاد بدانند و در هوشیاری، اسرار هویدا سازند؛ به هر حال دنیا نه دنیای دیوانگان است و نه دنیای اندیشمندان؛ دنیا اصولا دنیای انسان نیست دنیای گوسفندان است که بر مبنای شواهد فراوان آسایش دو گیتی تفسیر آن است:

روزگار غریبیست نازنین

عقل را در پستوی جنون نهان باید کرد

...

دهانت را می بویند

مبادا دود سیگاری در آن نهان باشد

(شاملو مرا ببخشید!)

(خیلی تلاش کردم منظورم را خلاصه بیان کرده باشم اما احساس می کنم در هر دو هدف ناموفق بودام!)

 

 ــــــــــــــــــــــــــــــ

انسانی بسیار انسانی وبلاگی پربار و متنوعیست که به نقد و بررسی آثار نیچه می پردازد.

در باب میل جنسی از وبلاگ گروهی "ذهن سوخته"

 

پارادوکس رمضان و بحث بیهوده

   آن زمان که هم خودم اسلامی بودم(!) و هم در انجمن معاون دبیر، بطبع باید از دیدگاه های خودم و انجمن نیز دفاع می کردم. بعد از رمضان آن سال ها یکی از دوستان که واقعا موجود عجیب و غریبی بود و هست به من گفت: مگر رمضان ماه میهمانی خدا نیست؟ گفتم چرا! گفت پس چرا وقتی تمام می شود بجای اینکه عزا بگیرید جشن می گیرید؟ گفتم ای بابا خوب عید است دیگر! ملت برای هر عیدی جشن می گیرند و ... کلی سفسطه کردم و طرف توجیه شده - نشده دست از سرم برداشت تا من که برای خودمان کسی بودم جلوی یک دانشجوی معمولی کم نیاورده باشم!

   الان اما همین مسئله بشکلی دیگر برای خودم مطرح شده که این مومنین عزیز مهمانی ای با آن عظمت را به یک روز جشن می فروشند! اصلا در قید نیستند که چه چیزی را دارند از دست می دهند!

   کلا با دینداران بحث کردن به نظر من کاری بیهوده است چون این عزیزان از دوپینگ متافیزیک و الهیات استفاده می کنند بحث از روال منطقی خارج می شود و آدم خلع سلاح می شود. مثلا پدربزرگ بنده که عمری قرآن می خوانده و روز خود را با آن آغاز می کرد پایان می داد، اکنون چشمش باید عمل شود(دعا کنید خوب شود) که اگر نمی شد می گفتند: ببینید فلانی به خاطر قرآن خواندن چشمش ماشاالله هنوز روشن است! اما الان که چنین شده می گویند: حتما خیریتی بوده احتمالا بلای بدتری بوده به این شکل رفع شده!!

   شکر و سپاس هم که خرج ندارد؟! ما هم نا شکری نمی کنیم: پروردگارا راضی ایم به رضای تو!

حقوق زن و شوهر از دیدگاه اسلام: غروب آخرین امید

   پس از «توپ مرواری» و «هویت» دیگر نه چیزی برای خواندن داشتم و نه حتی وسیله ای برای کشتن وقت(اگر خیلی درس خوان هم که باشم درس گفته نشده را که نمی توان خواند!) از سویی در خوابگاه ما که مزین شده به نام «ولایت» داشتن رساله از اوجب واجبات است(!) در این میان «رساله دانشجویی»* که در اطاق ما جاخوش کرده توجه مرا به خود جلب کرد. سرانجام شیطان فریبم داد و رساله باز کردم!! همینکه جمع خودمانی شد و سوژه ها هویدا، من قسمت های جالب رساله را برای بچه ها می خواندم و آنها هم کر-کر می خندیدند. بعدها که با کتاب خلوت کردم و فهرستش را مرور می کردم عنوان «حقوق زن و شوهر»* برای مطالعه بیشتر به نظرم جالب رسید؛ چه اینکه تا پیش از آن بر این باور بودم که از دیدگاه حضرات، تنها این شوهر است که در زندگی از حقوق و مزایا برخوردار است نه زن!!

   با این امید که شاید تغییراتی بنیادین در نگاه علمای اسلام حاصل شده باشد قسمت ارجاع شده را باز کردم اما پس از مطالعه آن چشمتان روز بد نبیند همین اندک اعتقادی که در ضمیر ناخودآگاهم بود را هم از دست دادم! مواردی از آنها را همراه با فرمایشات خودم می آورم؛ دوستان همکیش خودم می توانند استفاده های جالبی از آنها در بحث ها و جدال هایشان با «اصلاح طلبان دینی» داشته باشند ضمن اینکه از دوستان معتقد اما غیرمتعصب خواهش می کنم گناه تزلزلشان را به پای بنده حقیر سراپا تقصیر نیاندازند اصلا توصیه می کنم از خیر مطالعه اینها بگذرید!!!

اصل موضوع، نقل به مضمون:

الف. حقوق زن نسبت به مرد:

1- تهیه غذا

2- تهیه پوشاک

3- تهیه وسایل مورد نیاز خانه

4- تهیه مسکن

حق آمیزش و همخوابی

(سوال این است کدام انسانی پیدا می شود چنین مواردی را حتی از حیوان خانگی اش دریغ کند چه رسد به شریک زندگی اش(تا فراموش نکرده ام: مورد آخر را استثنا بدانید!) یعنی در دوران امروز طلب غذا و مسکن و پوشاک و ... باید برای یک زن مساله باشد؟ تا آنجا که بنده از درس های دوران ابتدایی به خاطر دارم این موارد از نیازهای اولیه بشر هستند نه حقوق همسر یک مسلمان خوشفکر!)

ب. حقوق مرد نسبت به زن

1- خروج از منزل با اجازه شوهر

2-  حق تمکین

3- رفع امور نفرت آور

4- آرایش و نظافت

5- نذر و قسم با اجازه شوهر

(به طنز بگویم: این موارد شما را به یاد مانیفیست انجمن دفاع از حقوق برده دارای مدرن نمی اندازد؟!)

و حالا چند پرسش و پاسخ را با هم می خوانیم:

پرسش 376. اگر مرد به هر علتی اجازه ادامه تحصیل و مانند آن را به زن ندهد، آیا زن می تواند نسبت به او تمکین نکن؟

همه مراجع: در فرض یاد شده زن چنین حقی ندارد و باید تمکین کند.

پرسش 377. اگر شوهر از روی لجاجت و انتقام گیری از زن، اجازه بیرون رفتن را به او ندهد، آیا اطاعت از او واجب است؟

همه مراجع: هرچند انتقام گیری و اذیت کردن از سوی مرد، برخلاف اخلاق اسلامی است؛ ولی اگر به هر جهت اجازه ندهد، زن باید اطاعت کند.

پرسش 379. اگر شوهری، همسرش را از صله رحم –به دیدار والدین منع کند، تکلیف زن چیست؟ آیا می تواند بدون اجازه او به دیدن آنان برود؟

همه مراجع: خیر، نمی تواند بدون اجازه شوهر به دیدار آنان برود و صله رحم منحصر به رفت و آمد نیست؛ بلکه با احوال پرسی و پیغام فرستادن از طریق تلفن، نامه و مانند آن نیز محقق می شود.

(گویا زن چیزی هم بدهکار شد!)

*     *     *

   من اگر این مطالب را غیر مستقیم در سایت یا وبلاگ دیگری می خواندم قطعا نویسنده را به دروغ گویی و تند روی متهم می کردم. این مصادیق آنقدر غیر انسانی هستند که چنین حقی را به شما هم می دهم اما دوستان عزیز آدرس در اختیار شماست بروید و موارد دیگری که شرم اجازه نوشتنش را به من نداد حتما مطالعه کنید هرچند که همین چند مورد برای هر نوع قضاوتی کفایت می کند.

     باری، «حقیقت اسلام» چه خوب باشد، چه بد –که من به خوب بودنش معتقدم- فرقی به حال هیچکس نمی کند آنچه امروز از این دین مشاهده می کنیم شمایل زیبا که چه عرض کنم قیافه ای متعارف هم نیست.

     گویی نمی توان امیدی به پایان این قصه پرغصه داشت....

 

زن در دوراهی سنت و تجدد- بی بی سی

تغییر برای برابری

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

*کتابی با همین عنوان از انتشارات نهاد نمایندگی ولی وفقیه در دانشگاه.